11.21.2013









پاراشاي وَيِشِو-فصل سي و هفتم
   يَ   یعقُوو (یعقوب) در سرزمين كِنَعَن (کنعان) اقامتگاه پدرش ساكن شد.
2.     تاريخچهي خانوادهي يَعقُوو (یعقوب) اين است: يوسف هفدهساله بودبا
 برادرانش گوسفندان را چوپاني ميكرد و او كودكي (خودآرا) و در كنار 
فرزندان بيلها و زيلپا زنان پدرش بود. يوسف اعمال بد برادرانش را به پدرش گزارش ميداد.
3.      ييسرائل (اسرائیل) يوسف را بيش از تمام فرزندانش دوست ميداشت، زيرا
فرزند دوران پيري بود.   پس براي او پيراهن راهراه ( ویژه! - رگارنگ! ) درست كرد.
4.    برادرهايش كه متوجه شدند پدرشان او را از تمام برادرها بيشتر دوست
 ميدارد دشمن او شدند، و نتوانستند با مسالمت با او صحبت كنند
 5.      يوسف خوابي ديد و به برادرانش اطلاع داد
(برادرها) باز دشمنيبا او را افزايش دادند.
6.      به آنها گفت: لطفا رويايي را كه ديدهام بشنويد.
7.      اينك ما در صحرا دستههايي (از غله) ميبستيم كه دستهي (غله) من بلند شد
 و همچنين ايستاد و دستههاي (غله) شما گرد آمده به دستهي (غلهي) من سجده نمودند.
و8.    برادرانش به او گفتند: آيا واقعاً بر ما پادشاهي خواهي كرد يا به ما حكمراني خواهي
  نمود و بهخاطر خوابها و سخنانش باز دشمني با او را افزايش دادند.
9.    باز روياي ديگري ديد. آن را براي برادرانش تعريف كرد.
گفت: باز خواب ديدم كه اينك خورشيد و ماه و يازده ستاره به من سجده ميكنند.
10.  براي پدرش و برادرانش تعريف كرد، پدرش به او پرخاش كرد و به وي گفت:
ااين چه خوابي است كه ديدي؟ آيا واقعاً من و مادرت و برادرانت آمده تا زمين به تو
 سجده خواهيم كرد؟
11.  برادرانش به او حسد بردند. ولي پدرش اين موضوع را (در خاطر) نگهداشت.
12.  برادرانش رفتند كه گوسفندان پدرشان را در «شِخِم» بچرانند.
13.  ييسرائل (اسرائیل) به يوسف گفت: مگر نه اينست كه برادرانت در شِخِم 
چوپاني ميكنند، بيا تو را نزد ايشان بفرستم. به او گفت حاضرم.
  14.  (يَعقُوو (یعقوب)) به او گفت: اكنون برو از سلامتی برادرانت و سلامتی 
  گوسفندان جويا شو و براي من خبري بياور. او را از درهي حِورُون فرستاد. به شِخِم وارد شد.
15. مردي او را يافت كه اينك در صحرا سرگردان است. آن مرد از او چنين پرسيد:
 چه كسي را جستجو ميكني؟
16.  گفت: من برادرانم را جستجو ميكنم، لطفا بگو كجا چوپاني ميكنند.
18.  او را از دور ديدند و پيش از آنكه به آنها نزديك شود، براي او توطئه چيدند که بكشندش.
19.  به يكديگر گفتند: اينك صاحب روياها ميآيد.
20. اكنون بياييد او را كشته در يكي از اين چاهها بيندازيم و بگوييم
حيوان وحشي او را خورده است و ببينيم خوابهايش چه ميشود؟
21.  رِئووِن (اين را) شنيد. او را از دستشان رهانيده گفت به جانش آسيب نرساني.
22.  رِئووِن براي اينكه او را از دست آنها خلاص كند و به سوي پدرش برگرداند به آنها گفت: قتل نكنيد او را به اين چاهي كه در اين بيابان است بيندازيد. به او دست درازي نكنيد.
23.  موقعي كه يوسف به برادرانش رسيد (آنها) پيراهن يوسف، پيراهن راهراهي كه در تن اوبود، از تن او بيرون آوردند.
24.  او راگرفته به چاه انداختند و چاه خالي بود و در آن آب نبود.
25.  نشستند غذا بخورند. چشمانشان را بلند كرده ديدند کاروان ييشمِعِليم از گيلعاد ميآيد و شترانشان مواد معطر، بلسان و صمغ حمل كرده، ميبرند تا به مصر وارد كنند.
26.  يهودا به برادرانش گفت: چه نتيجهاي دارد كه برادرمان را كشته خونش را مخفي نمایيم.
27.  بياييد او را به ييشمِعِليم بفروشيم. در مرگ او دست نداشته باشيم زيرا برادر ما، تن ما است. برادرانش پذيرفتند.
28.  اشخاص ميدياني بازرگان ميگذشتند. يوسف را از چاه بالا كشيده بيرون آوردند. يوسف را به ييشمِعِليم به (بهاي) بيست كِسِف (واحد پول) فروختند. يوسف را به مصر بردند.
29.  رِئووِن بسوي آن چاه برگشت و (ديد) اينك يوسف در چاه نيست. لباسهاي خود را پاره كرد.
30.  پيش برادرانش برگشته گفت: بچه نيست، من به كجا بروم؟
31.  پيراهن يوسف را برداشتند بز نر جواني را سر بريده پيراهن را در آن خون فرو بردند.
32.  آن پيراهن راهراه را فرستادند. (حاملين) نزد پدر آنها آورده گفتند اين را پيدا كرديم. لطفا شناسايي كن آيا پيراهن پسرت است يا نه؟
33.  (يَعقُوو (یعقوب)) آن را شناخته گفت پيراهن پسرم است. حيوان وحشي او را خورده است. حتما يوسف دريده شده است.
34.  يَعقُوو (یعقوب) لباسهاي خود را دريده (به علامت عزا) پلاس پوشيد و بهخاطر پسرش روزهاي زيادي سوگواري كرد.
35.  تمام پسران و دخترانش[1] براي تسلي او برخاستند. از تسلي پذيرفتن خودداري مينمود، ميگفت: سوگوار نزد پسرم به گور خواهم رفت. پدرش (ييصحاق (اسحاق)) براي او ميگريست.
36.  مِدانيها، او (يوسف) را در مصر به پُوطيفَر خواجه سراي پَرعُوه (فرعون) امير جلادان فروختند.


  نهمین هفطارا
 عاموس 2/6-3/8

اگر شبات حنوکا باشد، زخریا 2/14-4/7 خوانده میشود
عاموس از انبیای ایسرائل و گروه دوازده پیامبران 
(مانند هوشع، عوبدیا، یونا و ملاخی) است که به سبب
کوتاهی متن کتابهایشان، همه نبوتها در یک کتاب یا یک
بخش و به نام دوازده پیامبران در کتاب مقدس گنجانده شده است.
عاموس که به تایید مفسران ایسرائل، در پایان سلطنت عوزیاهوی 
پادشاه در یهودا (جنوب ایسرائل) و یروبعام دوم در شومرون (
شمال) حدود سال 3150 عبری نمایان شده بود، 50 سال مردم
ایسرائل را در یهودا و شومرون ارشاد میکرد. وی که پیش از
پیامبری، انسانی بسیار ساده، بی آلایش و چوپان می بود، 
با بیانی استوار و روشن در دورانی که افزایش خطر حمله
آشوری ها(سوریه باستان) به ایسرائل پیاپی افزوده میشد
، آنها را هر چه بیشتر به پرهیزکاری، احسان و دلجویی از
ضعیفان فرا می خواند
عاموس برای یهودیان نبوت میکند که خد-اوند از درگاه 
بخشنده و پر مهرش، اگر سه گناه کبیره انسانها، یعنی
بت پرستی، زنا و قتل را به گونه ای بردباری فرماید، 
چهارمین گناه کبیره را نادیده نگرفته و نخواهد بخشید.
او این چهار گناه کبیره و نابخشودنی را برای بشر، 
ستم به ضعیفان و بهره وری نابجا از حقوق آنها می نماید 
که در نتیجه آز و توانگری اجتماعی و مالی ثروتمندان رخ
می دهد. وی قوم ایسرائل را هشدار می دهد که به سبب 
برگزیده بودنشان، در برابر این گناه کبیره از خشم الهی
دور نمانده، نسبت به مردم دیگر مجازات بیشتری خواهند شد.
همانندی این هفطارا با پاراشای ویشو، در نخستین آیه آن
است. اشاره عاموس به فروش انسانی پرهیزکار در برابر
چند سکه نقره، تشابهی است با فروختن یوسف به دست
برادرانش در برابر چند سکه نقره که درپاراشای ویشو آمده است.
 

   عاموس- فصل دو 
   ۶ -ا خدا-وند چنین می فرماید:"اگر سه گناه کبیره(بت پرستی، زنا و قتل) را میان قوم ببخشیم  چهارمین گناه کبیره را که ستم به درماندگان است، نپذیرفته، به سخت ترین مجازات محکوم می کنم؛ زیرا فروش پرهیزکاران و صدیقان به بردگی در برابر چند سکه نقره، یا جابجایی تهیدستی را با جفتی کفش تحمل نخواهم کرد."
7- "توانگران آزمند و بخیل بر غبار خاکی که بر سر تهیدستان است، چشم طمع دوخته؛ فروتنان و قانعان را از راه راست کج می سازند . پدر و پسر در کمال غرور و بی شرمی با دختری هم آغوش می شوند تا نام مقدس مراخوار و بی حرمت نمایند."
8-"آنان با جامه های وقف شده بر فقرا در مجالس اشرافی خوش گذرانده ، در معبدهای بت پرستی، شراب بی گناهان و محکومان را می نوشند."(ثروت و دارایی نه تنها انسان را آزمندتر می کند، می تواند هر چه بیشتر به سوی غرور، از خود بی خبری، ستم به ضعیفان و خوار نمودن نام الهی بکشاند.)
9-"منخد-اوند ، اموری ها را که نیرومند ترین مردم کنعان بودند با داشتن اندام و قامتهای غول پیکر چون درختهای سرو آزاد و تنومند، مانند درختان بلوط در پیش چشم ملت ایسرائل نابود کردم. سران بلند پایه شان را که همچون میوه های سر درختشان بودند، با افسران کم نشانشان که همانند ریشه های درختانشان می بودند ویران کردم."
10-"شما قوم ایسرائل را نیز از سرزمین مصر آورده، چهل سال در صحرا پشتیبانی و ره نمودم تا بر سرزمین اموری ها چیره شوید."
11-"و آنگاه از میان فرزندان شما قوم ایسرائل شماری را به پیامبری برگزیدم و برخی از نوجوانانتان در اوج جوانی ، خودشان را نذر خدمت به من وقف کردند."
خد-اوند می فرماید :"ای فرزندان قوم ایسرائل ، آیا به راستی چنین نبوده است؟"
12-"اما در برابر، شما ایسرائل نذرشدگان و وقف شدگان مرا به نوشیدن شراب و بطلان نذرشان وا داشتید. به پیامبران من حکم کردید تا نبوت نکنند." (مخالفت با پیامبران و سرپیچی از دستورها و نبوتهایشان ، دشواری و رنجی بود که خود عاموس در پیوند با قوم ایسرائل گریبانگیرش بود.)
13-"هم اکنون منخد-اوند ، کمر شما قوم ایسرائل را برای گناهانتان خم می سازم، همچون ارابه ای که زیر سنگینی بار خرمن هم شده است."
14-"پرنده به دونده زمینی خواهد باخت. نیرومند، نیرویش را از دست میدهد و ابر قدرت نمیتواند خود را رها سازد."
15-"تیرانداز در برابر دشمنش ایستادگی نخواهد کرد. دونده تیز رو نمی تواند برهد و بگریزد و سوارکار ماهر نمی تواند جانش را بپاید."
16-خد-اوند می فرماید:"دلیرترین و شجاع ترین قدرتمند نیز با پای برهنه خواهد گریخت. تصویر روز مهیب داوری الهی چنین خواهد بود."
(نبوت و پیش بینی های عاموس ، چندی بعد با شکست قوم و کشور ایسرائل در برابر آشوری ها به واقعیت پیوست که دلیل آن را فساد اخلاقی، اجتماعی، بی عدالتی و ستم قوم ایسرائل میپندارد.)
فصل سه
1-و ای فرزندان ایسرائل، کلامهایی را که خد-اوند درباره شما فرموده است، گوش فراگیرید و بشنوید درباره همه قوم ایسرائل که من- قادر مطلق از سرزمین مصر بیرون آوردم ، خطاب مینمایم.
2-"از میان تمامی مردم(وقت) زمین، تنها شما قوم ایسرائل را شناخته و برای خود برگزیده ام، بنابراین ، از شما انتظار پرهیزکاری بسیار بیشتری دارم و شما را به سزای همه گناهان و نافرمانیهایتان خواهم رساند."
(خد-اوند از نزدیکان و برگزیدگان خود انتظار بیشتری دارد؛ زیرا نزدیکانشان بیشتر به راه او نزدیک و از خواسته های او آگاهند . پس خطای آنها را مجازات شدیدتر میکند.)
3-آیا دو نفر بی همدلی درکنار هم گام بر می دارند؟
(آیا می پندارید که ناوی منعاموس بی تایید و هدایت من می تواند نبوت کند وهشدار بدهد؟ پس به سخنان و هشدارهایشان ایمان آورید.)
4-"آیا شیر جنگل در نبود طعمه خواهد خروشید؟ آیا شیر جوان تا هنگامی که طعمه ای را به دست نیاورده ، از کمینگاهش ندایی بر می آورد؟"
5-"آیا پرنده ای بیهوده و بی طعمه در تور صیادان بر زمین به دام خواهد افتاد؟ آیا تو را بیش از آنکه چیزی شکار کنند، از زمین بر می دارند؟"
6-"اگر در شهر شوفار نواخته شود، آیا نباید مردمان آن شهر بر خود بلرزند؟ و سرانجام آیا می شود که بدبختی گریبانگیر شهری شود که به خواست الهی نباشد."
(آیه های 4-6: آیا ملت ایسرائل نمی پندارد که حد-ا بیهوده آنان را سزا داده و سختی و شکست های ایشان بی دلیل بوده است؟ بدانید که تمام مجازاتهای آنها تنها برای خطای خودشان بوده و خواهد بود .)
7-"آسوده باشید که خد-اوند هرگز بی نمودن خواسته هایش و پیش از هشدارهای خادمانش که پیامبران او هستند ، امری یا مجازاتی را مقدر نمی سازد."
8-"اینک شیر می خروشد؛ کیست که از شکوه آوایش نهراسد؟ خد-اوندپروردگار شما کلامهایش را امر فرموده است؛ کیست که با فرمانبری و اجرای خواسته ها و دستورهایش شایسته پیامبری نباشد؟"
(با پیروی کامل از فرمانهای الهی، یکایک افراد ایسرائل می توانند نبوت کنند.)



*  شاووعا طو *







No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information