7.15.2015

توراه و هفطاراه پاراشاهای - مظوف و مسعه


















سردبیر :‌داوید فاخری
Editor : David Fakheri

עורך ראשי
דוד פאחרי

tanehnazan7@gmail.com








Yoram Raanan

تصویری از پاراشاه

**********




********************


گفت وگو با رؤیا حکاکیان  نویسنده، گزارشگر 

رادیوئي و تلویزیونی ایرانی یهودی مقیم امریکا

این مصاحبه ۴ سال پیش ( ۱۳۹۰ ) توسط رادیو زمانه

در رابطه با کتابی که او به عنوان

 «  قاتلان قصر فیروزه  »

به رشته تحریر در اورده انجام گرفته است 


گزارش : احسان عابدی










***********************



2.      مُشه (موسی) تمام اين سخنان را به سران سبطها، (براي بازگو كردن) به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) بيان كرد: فرماني كه خداوند داده اين است.
3.      مردي كه براي خداوند نذري كند يا سوگندي ياد نمايد كه چيزي را بر خودش حرام كند، نبايد سخن خود را نقض نمايد. (بايد) آنچه را از دهانش بيرون آمده است انجام دهد.


تپه های گیلعاد و در زمان حاضر جالاد در کشوراردند , Jordan

خداوند به مُشه (موسی) چنين سخن گفت:
2.      انتقام فرزندان ييسرائل (اسرائیل) را از ميديانيها بگير بعد به (درگذشتگان) قوم خود بپيوند.
3.      مُشه (موسی) به آن قوم چنين سخن گفت: براي گرفتن انتقام خداوند از ميديان از ميان خودتان براي جنگ اشخاصي مسلح شوند كه به ميديان حمله كنند..
1.      فرزندان رِئووِن و فرزندان گاد مواشي زيادي داشتند، فوقالعاده زياد. سرزمين يَعزِر و گيلعاد را ديدند كه اينك آن مكان (محل مناسب) مواشي است.
2.      فرزندان گاد و رِئووِن آمده به مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) و رئيسهاي جمعيت چنين گفتند:
3.      عَطارُوت و ديوُن و يَعزِر و نيمرا و حِشبُون و اِلعالِه و سِوام و نووُ و بِعُون ...
1.      اينها منزلگاههاي فرزندان ييسرائل (اسرائیل) ميباشد كه با جمعيت خود تحت رهبري مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) از سرزمين مصر بيرون آمدند.
2.      مُشه (موسی) طبق امر خداوند مبداءهاي خروج آنها را برحسب مسافرتهايشان نوشت و منزلگاههاي آنها را برحسب مبداءهاي خروجشان اينها هستند.
3.      در ماه اول در روز پانزدهم ماه اول، از رَعْمِسِس حركت نمودند. يعني فرزندان ييسرائل (اسرائیل) فرداي (عيد) پِسَح با دست بلند جلوي چشم همهي مصريها بيرون آ
خداوند به مُشه (موسی) چنين سخن گفت:
2.      به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) دستور داده به آنها بگو هنگامي كه شما به سرزمين كِنَعَن (کنعان) وارد ميشويد مرزهاي سرزمين كِنَعَن، سرزميني كه (به قيد قرعه) به شما به صورت ملكيت داده ميشود، اين است:
3.      براي شما بر جنوبي از بيابان صين حد اِدُوم باشد يعني مرز جنوبي از انتهاي درياي نمك به طرف شرق خواهد بود.
      خداوند در باديهي مُوآوْ در كنار يَردن مقابل يِريحُو به مُشه (موسی) چنين سخن گفت:
2.      به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) فرمان بده از سهم زمين ملكي خود شهرهايي براي سكونت به لِويها بدهند. در اطراف اين شهرها هم زميني به لِويها بدهيد.
3.      آن شهرها براي آنها جهت سكونت باشد و زمينهاي آن براي چارپا و اموال و هرگونه نياز زندگيشان باشد.

1.      سران پدري قبيلهي فرزندان گيلعاد پسر ماخير پسر مِنَشِه از قبيلههاي فرزندان يوسف حضور مُشه (موسی) و آن رئيسها يعني سران فرزندان ييسرائل (اسرائیل) مشرف شده صحبت كردند.
2.      و گفتند (از طرفي) خداوند براي دادن آن سرزمين به فرزندان ييسرائل (اسرائیل) به قيد قرعه به آقايم فرمان داده است و (از طرفي) آقايم از جانب خداوند براي دادن ملك صِلُوفحاد برادرمان به دخترانش مامور شده است.


******************


مَطوت

 چهل و دومین هفطارا

یِرمَیا 1/1 -2/3


1. سخنان یِرمَیا فرزند حیلقیاهو از کُهِن هایی که در عَناتوت در سرزمین بینیامین بودند.2. که کلام خد.ا در روزگار یوشیاهو فرزند آمون شاه یِهودا در سال سیزدهم پادشاهی اش به او نازل شد.3. در روزگار یِهویاقیم بِن یوشیاهو شاه یهودا، تا پایان یازدهمین سال (شاهی) صیدقیاهو بن یوشیاهو پادشاه یهودا تا اسارت اهالی یِروشالَییم در ماه پنجم (آو)، کلام خد.اوند به یرمیاهو ادامه داشت.4. کلام «خد.ا» با من چنین بود:5. «پیش از آنکه در شکم (مادر) ایجادت کنم، تو را می شناختم و پیش از آنکه از رحم خارج شوی، تو را ویژه کرده، پیامبری برای مردم نهادم.»6. گفتم: «آه! خد.اخد.اوندا، نظر به اینکه من کودک هستم، سخن گفتن نمی دانم.»7. خد.اوند به من گفتمگو کودک هستم؛ زیرا به هر جا تو را بفرستم، خواهی رفت و هر چه به تو بگویم، خواهی گفت.»8. فرموده خد.اوند استنظر به اینکه من با تو هستم تا تو را برهانم، مهراس.»9. خد.اوند دست خود را برافراشت و دهان مرا لمس کرد. خد.اوند به من گفتاینک حرفهایم را در دهانت نهادم
10. «بنگر تو را امروز برای کندن، ویرانی، نابودی و خرابی؛ آبادی و غرص، بر قومها و کشورها گماشتم.»11. کلام خد.ا با من چنین بودای یرمیا تو چه می بینی؟»گفتم: «من چوبی از درخت بادام را می نگرم.»12. خد.اوند به من گفتنیک نگریستی؛ چون من برای اجرای گفته هایم می کوشم.»13. برای بار دوم، کلام خد.اوند به من چنین بود: «تو چه می بینی؟»گفتم: «من دیگ جوشانی می بینم که روی آن به سوی شمال است.»14. خد.ا به من گفت: «از سوی شمال برای ساکنان این سرزمین، بدی خواهد آمد.»15. فرموده خد.اوند استمن همه قبایل کشورهای شمال را ندا می دهم تا درآیند و هر کدام تخت (فرماندهی) خود را در دروازه های یروشالییم و کنار همه حصرای آن و در کنار همه شهرهای یهودا قرار بنهند.»16. «من حکم آنها را برای تمام بدی هایشان که مرا ترک کردند و برای دیگر معبودان بخور کردند و به ساخته های دستان خود کرنش کردند، اعلام می دارم.»17. «پس تو کمر خود را ببند و برخیز و آنچه من به تو امر میکنم، اعلام کن. از آنها مهراس.مبادا تو را در پیش آنها هراسان کنم.»18. «امروز من تو را در برابر تمام (اهالی) این سرزمین؛ در برابر پادشاهان یهودا، سرانش، کهن هایش و در برابر مردم این سرزمین؛ همانند شهری حصاردار و ستونی آهنین و دیوارهای مسین نهادم.»19. فرموده خد.اوند استآنها با تو خواهند جنگید؛ چون من با تو هستم تا تو را برهانم، بر تو پیروز نخواهند شدفصل دو1. کلام خد.اوند با من چنین بود:2. «برو به گوش (اهالی) یروشالییم چنین اعلام کن که خد.اوند چنین گفته است:(اگر به سوی من بازگردی) "من احسان نوجوانی ات و مهر نوعروسی ات را؛ یعنی، روانه شدنت را در پی من، در بیابان در سرزمین ناکِشته (برای ایمانی که به من داشتی) در نظر دارم."»3. «"ایسرائل برای خد.اوند، (قومی) ویژه و (همانند نوبرانه) نخستین محصول اوست.(پس) همه نابود کنندگانش مقصر شناخته خواهند شده، برای آنها بدی فراهم خواهد گشت."»

مسعی 

چهل و هشتمین هفطارا

یِرمَیا 2/4 – 2/28

یرمیافصل دو

4. ای خاندان یَعقوب و ای تمام طوایف (دوازده گانه) ایسرائل به کلام خد.اوند گوش دهید.
5. خد.اوند چنین فرموده است:
«پدران شما چه بی عدالتی در من یافتند که از من دور شدند و در پی باطل رفتند و کارهای بیهوده کردند
6. «آنها (با خود) نگفتند: "کجاست خد.اوند، درآورنده ما از مِصر، رهنمون ما در بیابان سرزمینی بی آب و علف و گود، غیر قابل کشت و مرگزا، در زمینی که کسی از آن نگذشته و در آن نزیسته است؟
7. «شما را به سرزمینی سبز و خرم درآوردم تا از میوه و نعمت آن بخورید؛ ولی آمدید و سرزمین مرا آلودید و ملک مرا جایی مکروه کردید
8. «کُهِن ها نگفتند: "خد.اوند کجاست؟"
دانشمندان، تورای مرا نشناختند و رهبران به من خیانت کردند و پیامبران (دروغین) به نام بَعَل نبوت کردند و در پی چیزهایی که بیهوده بود رفتند
9. فرموده خد.ا است: «پس باز با شما خواهم جنگید و با فرزندان فرزندانتان (هم) خواهم جنگید
10. «اگر از جزیره های خیتی ها بگذرید، توجه کنید و (اگر) به قِدار کسی را بفرستید؛ بسیار بیندیشید و بنگرید که آیا چنین بوده است
11. «آیا قومی معبودهای خود را با آنکه خد.ا نیستید، عوض کرده است؟
و حال آنکه قوم من، افتخار خود (خد.اوند) را با چیزی بیهوده (بت) عوض کرده است
12. خد.اوند می فرماید: «ای آسمانها برای این کار زشت وحشت زده و بسیار شگفت زده شوید
13. «زیرا قوم من دو کار بد انجام داده است: "مرا که چشمه حیات هستم، رها کردند و برای خود آب انبارهای شکسته بسیاری که آب را در خود نگاه نمی دارد، کنده اند."»
14. آیا ایسرائل برده یا غلام خانه زاد است؟ چرا تاراج شده است؟
15. (دشمنانش مانند) شیرهای جوان بر او می غرند و آواز خود را سر می دهند.
کشور او را ویران کردند. شهرهایش به آتش کشید شده و بی ساکن مانده اند.
16. اهالی نوف و تَحپَنحِس هم بر فرق سرت کوبیدند.
17. مگر نه که تو این (بدی) را به خود می کردی. خد.ایت را هنگامی که راهنمای تو بود، رها کردی.
18. و حال، تو را چه کار که در راه مصر (به جای آب حیات) آب نیل بنوشی و در راه اَشور، تو را چه کار که آب فرات را بنوشی.
19. بدی تو انگیزه تنبیه تو می شود و شیطنتهای تو سرزنش تو را می انگیزد.
بدان و بیندیش که رها کردن خد.اوندخد.اوندت کاری بد و تلخ است.
خد.اوند صِوایوت می فرماید: «ترس من بر تو نبود
20. «چندی پیش که یوغ تورا شکستم و بندهای یوغ تو را گسستم، می گفتی (دیگر، معبودهای دیگر را) نخواهم پرستید و حال بر هر تپه بلند، و زیر هر درخت سرسبزی کج می روی و منحرف می شوی
21. «ولیکن من تو را همانند تاک مرغوب و دانه ای اصیل غرص کردم.
چگونه برای من تاک بیگانه ای (خلاف اصلیت خود) شدی؟»
22. فرموده خد.اوند است: «اگر هرگاه خود را با اُشنان (پاک کننده) بشویی و برای خود قلیای زیاد به کاربری؛ گناهت در پیشگاه من لکه ای شده است
23. چگونه می گویی: «ناپاک نشده ام، در پی بتها نرفته ام
راه خود را در گَی (که به پرستش بت پعور پرداختی) ببین، بدان چه کردی؟
24. گورخر وحشی که به بیابان گردی خو دارد، در حال عادی نفس راحت می کشد؛ ولی در چیرگی شهوتش، کسی نمی تواند او را بازدارد. کسی از خواستاران آن خود را خسته نکند (سودی ندارد). در ماه (فارغ شدن) وی، او را خواهند یافت.
25. پایت را از برهنگی و گلویت را از تشنگی بازدار (سراسیمه دنبال بتها نرو که کفشت می درد. گلویت را برای بتها میازارکه تشنه می شوی).
می گویی از (رهنمایی پیامبران راستین) ناامیدم. نه! معبودان بیگانه را دوست دارم و پی آنها می روم.
26. خاندان ایسرائل، پادشاهان، سران، کهن ها و پیامبرانشان (دروغین) چون، رباینده ای که گرفتار شده باشد، شرمسار خواهند شد.
27. آنها به تکه چوبی می گویند: «تو پدر ما هستی» و به تکه سنگی (می گویند) : «تو ما را پدید آورده ایزیرا آنها به من پشت کردند و از من روی گرداندند.
28. پس معبودانی که برای خود ساخته اند، کجا هستند؟! برخیزید. آیا در بدبختی ات تو را می رهانند؟ (چه حاشا) ای یِهودا که معبودانت به شمار شهرهایت بودند.


************





Rabbi Moshe ben Maimon (RaMBaM) or Maimonides

«رَبي مُشِه بِن مايمُون» كه به هارامبام و 
در نزد مسلمانان به «ابن مايمون» معروف
 است، يكي از بزرگترين علما و دانشمندان 
مذهبي تاريخ يهود است كه به سال ۴۸۹۵
عبری - ۱۱۳۵ میلادی در شهر كُردُوا (قُرْطُبِه
واقع در كشور اسپانيا متولد شد


*******************


گفت وگو با رؤیا حکاکیان  نویسنده، گزارشگر 

رادیوئي و تلویزیونی ایرانی یهودی مقیم امریکا

این مصاحبه ۴ سال پیش ( ۱۳۹۰ ) توسط رادیو زمانه

در رابطه با کتابی که او به عنوان

 «  قاتلان قصر فیروزه  »

به رشته تحریر در اورده انجام گرفته است 

گزارش : احسان عابدی

میکونوس که روزگاری تنها نام ساده‌ای بود بر یک رستوران در شهر برلین، اکنون فصلی است از تاریخ معاصر ایران که درباره آن داوری می‌شود. این فصل داستان کشته شدن چهار تن از مخالفان حکومت ایران است که انگشت اتهام را متوجه برخی از سران این حکومت کرد و بر روابط ایران و غرب سایه انداخت.
رویا حکاکیان در کتاب "قاتلان قصر فیروزه"(Assassins of the Turquoise Palace)روایتی دقیق و جزیی‌نگر از این رخ‌داد ارائه می‌دهد. این کتاب سپتامبر امسال در آمریکا منتشر شد، اما در همین زمان کوتاه نیز موضوع نقدها و یادداشت‌‌های بسیاری در رسانه‌های انگلیسی زبان بوده‌ است، چنان‌چه مجله تایم به عنوان "اثری درخشان و جذاب" از آن نام برد و نیویورک تایمز هم آن را در فهرست صد کتاب برگزیده سال 2011 قرار داد.
حکاکیان پیش از این، کتاب "سفر از سرمین نه" (Journey from the Land of  No) را به زبان انگلیسی منتشر کرده بود که شرح خاطرات کودکی او قبل از مهاجرت به غرب است. این کتاب نیز برگزیده نشریات "پابلیشرز ویکلی" و "ال مگزین" در سال 2004 شد.
    
گفت‌وگوی ما با رویا حکاکیان، نویسنده مقیم نیویورک را درباره این کتاب می‌خوانید.
***
به طور حتم بارها با این پرسش‌ مواجه شده‌اید که چرا واقعه میکونوس را به عنوان سوژه کتاب خود انتخاب کرده‌اید و چرا الان.
البته این کتاب امروز نوشته نشده‌است. من حدود پنج سال قبل به این داستان علاقه‌مند شدم و تصمیم گرفتم که آن را بنویسم. از همان زمان هم شروع به تحقیق و جمع‌آوری اطلاعات کردم و با آدم‌هایی که در این داستان درگیر بودند، مصاحبه‌های مختلفی انجام دادم.
من فکر می‌کنم هیچ کدام ما ایرانیان هنوز داستان کامل میکونوس را از ابتدا تا انتها نشنیده‌ایم در حالی که لازم بوده‌است ما به عنوان یک ملت از چنین حادثه‌ای اطلاع درستی داشته باشیم
اما دلیل علاقه من به این داستان، یکی دو مورد نیست. از یک سو احساس می‌کردم که داستان بسیار جذابی دارد. یعنی، گذشته از وجه سیاسی ماجرا، یک روایت کامل و پرهیجان بود با فراز و فرودهای فراوان که در آن شخصیت‌های خوب یا همان قهرمان‌ها و آدم‌های بد و ضدقهرمان‌ها ایفای نقش می‌کردند. اما از سوی دیگر هر چه که بیشتر با ماجرا آشنا می‌شدم، احساس می‌کردم از آن دست داستان‌هایی است که دانستن آن برای درک تاریخ معاصر ایران ضرورت دارد، خواه برای ایرانیان و خواه برای غیرایرانیان.


 من با ایرانیان بسیاری دراین‌باره صحبت کرده بودم که حتی در میان آنها متخصصان سیاست و تاریخ معاصر ایران هم کم نبودند، اما هر بار به نظرم می‌آمد که هر کسی تنها بخشی از این داستان را می‌داند. به یک معنا، درک هیچ کس از این موضوع کامل نبود، مانند آن حکایت "فیل در تاریکی" مولانا که یکی تنها پای فیل را لمس می‌کرد و یکی خرطوم آن را و بر این اساس فرضیه می‌بافتند. بنابراین، انگیزه دیگر من این بود که داستان را کامل روایت کنم و تصور می‌کردم که برای فهم رویدادها و فضای سیاسی ایران در این سی و چند سال اهمیت دارد.
 در عین حال، فکر می‌کنم که نیاز و اشتیاق ایرانیان به اجرای عدالت به بهترین شکل در داستان میکونوس متبلور می‌شود. به نوعی این ماجرا یک پایان خوب و خوشحال‌کننده دارد که در ضمن آن عدالت تحقق پیدا می‌کند و از آنجا که من همیشه عاشق فیلم‌های هالیوودی بوده‌ام، این پایان‌بندی باعث شد که بیشتر به داستان علاقه‌مند شوم.
منظورتان حکم دادگاه آلمان علیه برخی از سران حکومت ایران است؟
بله، و آن لحظه شادی ایرانیان پس از شنیدن حکم در مقابل دادگاه؛ کسانی که سال‌ها به خاطر این ماجرا به دادگاه می‌رفتند و پی‌گیر موضوع بودند، وقتی که از حکم باخبر می‌شوند، شروع  به پایکوبی در مقابل دادگاه می‌کنند. همه این‌ها باعث ‌شد که فکر کنم داستان میکونوس آن کشش دراماتیک لازم را برای خوانندگان داشته باشد. 
اجازه دهید از عنوان کتاب بپرسیم. قبل از هر چیز،  Assassins of the Turquoise Palace را به فارسی چگونه ترجمه می‌کنید؟ قاتلان قصر فیروزه؟ آدم‌کش‌های قصر فیروزه یا جانیان قصر فیروزه؟
قاتلان قصر فیروزه.
و این عنوان چه ارتباطی با میکونوس دارد؟
من می‌توانم بگویم که چرا این عنوان را برای کتاب انتخاب کرده‌ام، اما این جزو اسرار کتاب است. "قصر فیروزه" اسم رمزی است که در جریان دادگاه مطرح می‌شود و به واسطه یک شهادت بسیار مهم با ماجرای میکونوس و قتل‌های دیگر ارتباط پیدا می‌کند، اما اگر بیشتر از این توضیح بدهم، داستان را برای خواننده خراب کرده‌ام. 
وقتی کتابی مثل "گزارش یک مرگ" مارکز را می‌خوانیم، از این افسوس می‌خوریم که بارها می‌شد مقابل قتل شخصیت اصلی داستان را گرفت، اما در نهایت، سرنوشت چنین پایان اندوهناکی را برای او رقم می‌زند. در واقعه میکونوس چطور؟ آیا می‌شد به عنوان مثال، هدف‌های ترور به هر دلیلی سر قرار حاضر نشوند؟ و تصادفاتی از این دست...
این یکی از تم‌های اصلی داستان است. آن شب در رستوران میکونوس یک نفر حضور داشته که به ظاهر دوست مقتولین بوده، اما در عمل به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه برای عوامل ترور خبرچینی می‌کرده. در نهایت هم البته مشخص نمی‌شود که آن خبرچین چه کسی بوده‌‌، اگرچه شایعات و سوءظن‌ها در این‌باره بسیار است.
در مجموع، این مسئله قربانی بودن، موضوعی است که در سراسر کتاب تکرار می‌شود و می‌توان به عنوان یکی از موضوعات فلسفی کتاب درباره آن حرف زد.    
شما برای نوشتن این کتاب با نجات یافتگان از حادثه و بازماندگان قربانیان ترور گفت‌وگوهای متعددی انجام داده‌اید. این آدم‌ها را از نظر روحی چطور دیدید، به‌خصوص آقای پرویز دستمالچی که خود در صحنه حاضر بود؟
البته من با آنها فقط مصاحبه نکرده‌ام، بلکه با آلمانی‌هایی هم که به نوعی درگیر این پرونده بودند، گفت‌وگو کرده‌ام، مانند دادستان کل، دادستان فدرال، خبرنگاران، مشاوران صدراعضم آلمان و... این‌ها را می‌گویم که به نظر نیاید چشم‌انداز من در این کتاب محدود به ایرانیان بوده. نه، این‌طور نیست.
اما از این مسئله که بگذریم، به نظرم همه خانواده‌های قربانیان یا بازماندگان میکونوس، هنوز هم به شدت از این واقعه متاثر هستند. یک دلیل آن می‌تواند به این مسئله برگردد که همه آدم‌ها برای کنار آمدن با یک حادثه تراژیک در زندگی خود و رهایی از آن، نیاز دارند که احساس کنند عدالت درباره آنها اجرا شده یا این‌که دیگران هم این داستان را شنیده‌اند و حق را به آنها داده‌اند.
آنها احتیاج به این شنیده شدن دارند و من فکر می‌کنم هیچ کدام ما ایرانیان هنوز داستان کامل میکونوس را از ابتدا تا انتها نشنیده‌ایم در حالی که لازم بوده‌است ما به عنوان یک ملت از چنین حادثه‌ای اطلاع درستی داشته باشیم.
مثالی که من در این‌باره می‌زنم، مثال آفریقای جنوبی است. پس از روی کار آمدن نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی کمیسیون حقیقت‌یابی شکل گرفت که باعث شد بسیاری از قلدرها و ستم‌کارانی که به مردم آزار می‌رساندند، به جنایت‌‌های خود اعتراف کنند. خب، برای ما هرگز چنین اتفاقی رخ نداده‌است. گرچه دادگاه میکونوس تا حدی رنج خانواده‌های قربانیان و بازماندگان حادثه را التیام بخشید، اما به هر حال این‌ها گفت‌وگوهایی است که باید در سطح یک ملت انجام بشود.
به همین خاطر، بازماندگان خانواده‌های قربانیان، همچنان در چنگ این تراژدی باقی خواهند ماند. حرف من به این معنا نیست که آنها آدم‌های فلجی هستند و در زندگی درجا می‌زنند. نه، چنین منظوری ندارم؛ آنها زندگی خودشان را پیش می‌برند و آدم‌های مفیدی هم هستند، اما در عین حال، معتقدم که برای رهایی از این تراژدی، اتفاق مهم‌تری لازم است رخ بدهد که متاسفانه هنوز چنین نشده‌. به یک معنا، این تراژدی باید بخشی از یک گفت‌وگوی ملی باشد.  
کتاب را چیزی میان داستان و غیرداستان نامیده‌اند. از یک نظر اثری مستند به شمار می‌رود، اما در عین حال ساختار روایی آن گاه به داستان پهلو می‌زند. به این فرم چگونه رسیده‌اید؟
از آنجا که تعریف من از خوانندگان این کتاب، از همان ابتدا خوانندگان آمریکایی بود، کار را با چنین هدفی شروع کردم. به نوعی می‌خواستم کتابی بنویسم که خوراک جامعه ایرانیان تنها نباشد، چرا که خیلی واضح بود ایرانی‌ها این قصه را می‌خوانند.
 همه خانواده‌های قربانیان میکونوس، هنوز هم به شدت از این واقعه متاثر هستند.  آدم‌ها برای کنار آمدن با یک حادثه تراژیک و رهایی از آن، نیاز دارند که احساس کنند عدالت درباره آنها اجرا شده یا این‌که دیگران هم این داستان را شنیده‌اند و حق را به آنها داده‌اند
 به نظرم دستاورد مهم این بود که ما بتوانیم قصه‌های خودمان را برای دیگران تعریف کنیم به طوری که اشک به چشمان یک آمریکایی یا یک انگلیسی بیاید و آنها هم بتوانند با ما همذات‌پنداری و همدردی کنند. می‌خواستم با این کار انسانیت ایرانی‌ها را نشان بدهم و بگویم ایرانی‌ها این آدم‌های خشونت‌طلب و غرب‌ستیزی نیستند که اغلب آمریکایی‌ها تصور می‌کنند، بلکه آنها خود قربانی این خشونت‌طلبی هستند.
 باید این تصور را تغییر می‌دادم و حس همدردی خواننده غربی‌ را به انسان ایرانی جلب می‌کردم. بنابراین، برای من مهم بود که داستانی قابل خواندن بنویسم، یعنی داستانی جذاب که از همان ابتدا خواننده را درگیر خود کند، به‌طوری که نتواند کتاب را زمین بگذارد و انگار چنین اتفاقی هم افتاده‌است. اما در عین حال، همه گزارشی که در کتاب آمده، بر اساس تحقیقات و مستندات است، مثل صورت‌جلسه‌های دادگاه، خاطرات ایرانیانی که درگیر ماجرا بوده‌اند، اظهارات خبرنگاران آلمانی و... یعنی تخیلی به کار نرفته و واقعیتی تحریف نشده‌است.
رسانه‌ای به بهانه معرفی این کتاب درباره شما نوشته، "شاعری که به گزارش‌گری روی آورد". واقعیت این است که شما به فارسی شعر می‌گویید و به انگلیسی نثر می‌نویسید. تفکیک کرده‌اید؟
نه، این‌طوری نیست. خودم فکر می‌کنم که اگر کسی فارسی و انگلیسی را خوب بداند، با شعرهای فارسی من آشنا باشد و در عین حال، نثر انگلیسی مرا هم بخواند، می‌تواند به این نتیجه برسد که هر دو این‌ها را یک نفر نوشته‌است. یکی از مسائلی که من همیشه در نظر داشته‌ام، این بوده که بتوانم روحیه و احساسات ایرانی و آن ظرافت‌هایی را که شعر فارسی را جذاب می‌کند، وارد نثر انگلیسی بکنم.
خیلی وقت‌ها موفق نیستم، اما گاهی هم موفقم و در آن موارد نادری که می‌توانم موفق باشم، نثر انگلیسی من به این خاطر بسیار ویژه می‌شود و با نثر آدم‌های معمولی یا کسانی که نویسندگی را در دانشگاه‌های اینجا یاد گرفته‌اند، تفاوت می‌کند. با این حال گاهی از من با این عنوان یاد می‌شود که اول شاعر بوده‌ام و الان دیگر شاعر نیستم در حالی که این‌طوری نیست. خودم احساس می‌کنم که آن زمان شاعر بوده‌ام و هنوز هم هستم، اما از آنجا که الان به زبان انگلیسی می‌نویسم، سعی می‌کنم شعرهایم را در قالب نثر انگلیسی بیاورم و گاهی که موفق هستم، آن بخش از نثر من نیز ویژه می‌شود. 


***************************





שבוע  
טוב  
ומבורך

هفته خوبی را برایتان ارزو میکنیم









No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information