12.04.2014

پاراشای وییشلح ۱۲.۶.۲۰۱۴







تنـــــه   نـــــزن           טאנה  נאזאן     Tanehnazan





















بعقوب در حال مبارزهبا فرشته
 (  ۱۸۵۵ اثر گوستاو دور )





4.      يَعقُوو (یعقوب) پيشاپيش خود قاصداني به سوي عِساو (عیسو) برادرش به سرزمين سِعير، صحراي اِدُوم فرستاد.

5.      به آنها چنين دستور داد. به آقايم عِساو (عیسو) چنين بگوييد: غلامت يَعقُوو (یعقوب) چنين گفته است. نزد لاوان اقامت گزيدم و تاكنون تأخير كردم.

6.      صاحب گاوان و خران، گوسفندان و غلامان و كنيزاني شدم، فرستادهام به آقايم خبر بدهم تا بهنظرت خوشآيند واقع شوم.
7.      قاصدان نزد يَعقُوو (یعقوب) برگشته گفتند: نزد برادرت، نزد عِساو (عیسو) رفتيم. او هم به استقبال تو ميآيد و چهارصد مرد با او هستند.
8.      يَعقُوو (یعقوب) بسيار هراسان شده پريشان گشت. مردمي را كه همراهش بودند و گوسفندان و گاوان و شتران را دو دسته كرد.
9.      (با خود) گفت اگر عِساو (عیسو) به سوي يكي از دستهها بياید و آن را مورد حمله قرار دهد دستهي باقيمانده رهايي مييابد.
10.  يَعقُوو (یعقوب) گفت: اي خداوند پدرم اَوراهام (ابراهیم)، و خداوند پدرم ييصحاق (اسحاق)، اي خداوند كه به من گفتي به سرزمينت و به زادگاهت برگرد، با تو خوبي خواهم كرد.
11.  من در برابر تمام احسانها و وفاداريهايي كه به بندهات كردي بسيار كوچك هستم. براي اينكه با چوبدستيام از اين يَردِن عبور كردم و اكنون مبدل به دو اردو شدهام.
12.  تمني اينكه مرا از دست برادرم، از دست عِساو (عیسو) رهايي دهي، زيرا من از او هراسانم مبادا بيايد مرا و مادر را با فرزندان بكشد.
13.  و تو گفتي حتماً به تو خوبي خواهم كرد و نسلت را چون ريگهاي دريا قرار خواهم داد كه از زيادي شمرده نگردند.
14.  آن شب در آنجا منزل كرد و از هرچه در دسترس او بود هديهاي براي عِساو (عیسو) برادرش برداشت.
15.  بز ماده دويست رأس، بز نر بيست، ميش دويست، قوچ بیست رأس.
16.  شتران شيرده با بچههايشان سي رأس، گاو ماده چهل و گاو نر ده، الاغ ماده بيست و كره الاغ نر ده رأس.
17.  گلهگله، جداگانه به دست غلامانش داده به غلامانش گفت: پيشاپيش من عبور كنيد و بين يك گله با گلهي ديگر فاصله بگذاريد.
18.  به اولي اينطور دستور داد: هرگاه عِساو (عیسو) برادرم با تو برخورد كرد و از تو پرسيد و گفت: تو مال كيستي و به كجا ميروي و اينها كه پيش تو است از آن كيست؟
19.  بگو مال غلامت يَعقُوو (یعقوب) است. هديهاي است كه براي آقايم عِساو (عیسو) ارسال گشته و اينك او هم دنبال ماست.
20.  به دومي و سومي همچنين به تمام كسانيكه دنبال گله ميرفتند اينطور دستور داد: هنگاميكه عِساو (عیسو) را ملاقات كنيد به او همين سخن را بگویيد.
21.  بگویيد غلامت يَعقُوو (یعقوب) هم دنبال ماست چونكه (يَعقُوو (یعقوب) با خود) ميگفت با هديهاي كه پيشاپيشم ميرود رضايتش را جلب كنم و بعد از آن رويش را ببينم. شايد با من رودربايستي كند.
22.  هديه پيشاپيش ارسال شد اما او در آن شب در اردوگاه منزل كرد.
23.  در آن شب برخاست دو زن و دو كنيز و يازده پسران خود را برداشته از گذرگاه «يَبُوق» عبور نمود.
24.  آنها را بلند كرده از رودخانه عبور داد و هرچه داشت انتقال داد.
25.  يَعقُوو (یعقوب) تنها باقي ماند، مردي تا سپيدهدم با او كشتي گرفت.
26.  (آن مرد) ديد عهدهاش نميآيد به مفصل ران او صدمه زد. درحاليكه با او كشتي ميگرفت، مفصل ران يَعقُوو (یعقوب) از جا در رفت.
27.  (به يَعقُوو (یعقوب)) گفت نظر به اينكه سپيده دميده است روانهام كن. گفت: روانهات نخواهم كرد مگر اينكه دعايم كني.
28.  به او گفت نامت چيست؟ گفت يَعقُوو (یعقوب).
29.  گفت نظر به اينكه با فرشته و با انسانها كشمكش داشتي و پيروز گشتي ديگر نامت يَعقُوو (یعقوب) گفته نشود مگر ييسرائل (اسرائیل).
30.  يَعقُوو (یعقوب) پرسيده گفت: تقاضا دارم نامت را بگويي. گفت: براي چه نام مرا ميپرسي؟ او را آنجا دعا نمود.
31.  يَعقُوو (یعقوب) نام آن محل را پِنياِل گذاشت زيرا (باخود گفت) فرشتهاي را رو در رو ديدم و جانم رهايي يافت.
32.  موقعي كه از پِنوئِل رد شد. آفتاب (شفا) براي او طلوع نمود و از رانش ميلنگيد.[1]
33.  نظر به اينكه (فرشته) به عرقالنساء واقع در كنار مفصل ران يَعقُوو (یعقوب) صدمه زد به اين جهت فرزندان ييسرائل (اسرائیل) تا به امروز عرقالنساء را كه در كنار مفصل ران است نميخورند.
توضیح
[1] به كتاب ملآخي فصل 3 آيهي 20 مراجعه شود.



1.      يَعقُوو (یعقوب) چشمانش را بلند نموده ديد كه اينك عِساو (عیسو) ميآيد و چهارصد نفر با او هستند. بچهها را بين لِئا و راحِل و دو كنيزشان تقسيم كرد.

2.      كنيزها و بچههايشان را اول، و لِئا و بچههايش را بعد از آنها، و راحِل و يوسف را آخر (همه) قرار داد.

3.      او پيشاپيش آنها گذشته و تا رسيدن به برادرش هفت مرتبه تا زمين تعظيم نمود.

4.      عِساو (عیسو) به استقبالش شتافت او را بغل كرده بر گردنش افتاد و او را بوسيده (هردو) گريستند.

5.      (عِساو (عیسو)) چشمانش را بلند كرد زنان و بچهها را ديده گفت اينها چه نسبتي با تو دارند؟ گفت بچههايي هستند كه خداوند به غلامت مرحمت كرده است.
6.      كنيزان پيشرفته، آنها و بچههايشان، تعظيم نمودند.
7.      لِئا و بچههايش نيز پيشرفته تعظيم نمودند و بعداً يوسف و راحِل جلو رفته تعظيم كردند.
8.      گفت‌: تمام اين اردوگاه كه ملاقات كردم چه نسبتي با تو دارند؟ (يَعقُوو (یعقوب) گفت پيشكش) براي اينكه مورد لطف آقايم قرار گيرم.
9.      عِساو (عیسو) گفت: من زياد دارم، برادرم، آنچه داري براي خودت بماند.
10.  يَعقُوو (یعقوب) گفت: نه، لطفا اگر مورد لطفت واقع شدهام از آنجاييكه روي تو را مثل روي فرشته ديدم و از من خشنود گشتي هديهام را از دستم بگير.
11.  لطفاً پيشكشيام را كه برايت آورده شده است بردار. چون كه خداوند به من ارزاني داشته است و همه چيز دارم. پس او اصرار ورزيد تا گرفت.
12.  (عِساو (عیسو)) گفت: كوچ نموده برويم و با تو ميآيم.
13.  به او گفت: آقايم ميداند كه بچهها لطيف هستند و من متحمل گوسفندان و گاوان شيردهام. چنانچه يك روز آنها را بسرعت برانند تمام گوسفندان خواهند مرد.
14.  لطفاً آقايم پيش از غلامانش بگذرد تا من به آهستگي برحسب كاري كه در پيش دارم و بر حسب قدم بچهها راه را پيموده نزد آقايم به سِعير برسم.
15.  عِساو (عیسو) گفت اكنون از اشخاصي كه همراه من هستند نزدت ميگذارم. گفت براي چه (چه شده است كه) مورد لطف آقايم واقع شدم.
16.  در همان روز عِساو (عیسو) بهراه خود به سِعير برگشت.
17.  و يَعقُوو (یعقوب) به سوكُوت كوچ نمود و براي خود خانهاي ساخت و براي مواشي خود سايهبانهايي درست كرد. به اين جهت آن محل را سوكُوت نام نهاد.
18.  يَعقُوو (یعقوب) در موقع آمدنش از «پَدَناَرام» سالم به شهر «شِخِم» كه در سرزمين كِنَعَن (کنعان) است رسيده مقابل شهر اردو زد.
19.  بخش صحرايي را كه در آن چادرش را برافراشته بود از دست فرزندان «حَمُور» بزرگ خاندان «شِخِم» به يكصد قِسيطا[1] خريد.
20.  قربانگاهي برپا نموده نام آن را «اِل اِلُوهِه ييسرائل» نهاد.



شیمعون و لوی به انتقام بی ابرو شدن ناخواهری خود 

توسط مردم « شخم » انانرا قتل عام میکنند
( ۱۷۲۸  نگاهی از توراه )



1.      دينا، دختري كه لِئا براي يَعقُوو (یعقوب) زاييده بود، براي ديدن دختران آن سرزمين بيرون رفت.

2.      شِخِم پسر حَمُور حيوي بزرگ آن سرزمين او را ديد. او را برد، با او همبستر شده به او تجاوز كرد.

3.      جانش به دينا دختر يَعقُوو (یعقوب) پيوستگي پيدا كرده، عاشق آن دختر شد و سخن دلاويز به آن دختر گفت.

4.      شِخِم به حَمُور پدرش چنين گفت: اين دخترك را براي من به همسري بگير.
5.      و يَعقُوو (یعقوب) شنيد كه (شِخِم) دينا دخترش را ناپاك كرده است و پسرانش با مواشي او در صحرا بودند. يَعقُوو (یعقوب) تا آمدن آنها سكوت كرد.
6.      حَمُور پدر شِخِم پيش يَعقُوو (یعقوب) رفت تا با او صحبت كند.
7.      فرزندان يَعقُوو (یعقوب) از مزرعه آمدند. همين كه اين اشخاص شنيدند متأسف گشته خشمشان به شدت برافروخته شد. زيرا (شِخِم) در بين (فرزندان) ييسرائل (اسرائیل) عمل زشت انجام داد كه با دختر يَعقُوو (یعقوب) همبستر شد و اين عمل ناشايست بود.
8.      حَمُور به آنها چنين سخن گفت: دل شِخِم پسرم عاشق دختر شما شده است لطفاً او را به وي به همسري بدهيد.
9.      با ما ازدواج كنيد دخترانتان را به ما بدهيد دخترانمان را براي خودتان بگيريد.
10.  با ما ساكن شويد. اين سرزمين در اختيار شماست ساكن شده در آن تجارت كنيد و در آن مستقر گرديد.
11.  شِخِم به پدر و به برادران او (دينا) گفت: باشد كه مورد لطف شما قرار گيرم پس آنچه به من بگوييد خواهم داد.
12.  مهريه و بخشش بسيار زياد براي من تعيين كنيد. آنچه بگوييد خواهم داد. اين دختر را به من به همسري بدهيد.
13.  فرزندان يَعقُوو (یعقوب) به شِخِم و به پدرش حَمُور كه دينا خواهرشان را ناپاك كرده بود جواب داده با تدبير سخن گفتند.
14.  به آنها گفتند: نميتوانيم اين كار را بكنيم و خواهرمان را به مردي كه نامختون است بدهيم، چون براي ما ننگ است.
15.  فقط به اين شرط با شما موافقت ميكنيم كه مثل ما شويد و هر مذكري از شما ختنه گردد.
16.  دخترهايمان را به شما داده و دخترانتان را براي خودمان خواهيم گرفت. با شما ساكن خواهيم شد و مبدل به يك قوم خواهيم گشت.
17.  و اگر به ما گوش ندهيد كه ختنه شويد، دخترمان را برداشته خواهيم رفت.
18.  سخنانشان در نظر حَمُور و در نظر شِخِم پسر حَمُور خوش آمد.
19.  نظر به اينكه آن پسر طالب دختر يَعقُوو (یعقوب) گشت و از تمام خانوادهي پدرش محترمتر بود در انجام اين كار تأخير روا نداشت.
20.  حَمُور و شِخِم پسرش به مرجع قانوني آمده به مردم شهرشان چنين سخن گفتند:
21.  اين اشخاص نسبت به ما خيرانديش هستند، در اين سرزمين ساكن شده در آن تجارت كنند و اينك اين سرزمين براي آنها وسيع است و دخترانشان را براي خود به همسري بگيريم و دخترانمان را به آنها بدهيم.
22.  اما با اين(شرط) اين اشخاص راضي ميشوند كه با ما ساكن شده تا مبدل به يك قوم شويم. به (شرط) اينكه هر مذكري از ما همانطور كه آنها ختنه شده هستند، ختنه شود.
23.  آيا مواشي و اموال و چارپايانشان مال ما نميشوند؟ پس بجاست رضايت دهيم تا با ما ساكن شوند.
24.  تمام مرداني كه از دروازه تردد ميكردند، از حَمُور و شِخِم پسرش پيروي كرده هر مذكري همهي مرداني كه از دروازه عبور ميكردند (خود را) ختنه كردند.
25.  روز سوم بود. موقعي كه (اهالي شهر) درد ميكشيدند دو نفر پسران يَعقُوو (یعقوب)، شيمعُون و لِوي (لاوی) برادران دينا هركدام شمشير خود را برداشته بدون ترس به شهر آمدند و هر مذكري را كشتند.
26.  حَمُور و شِخِم پسرش را به ضرب شمشير كشتند. دينا را از خانهي شِخِم برداشته رفتند.
27.  فرزندان يَعقُوو (یعقوب) به طرف اجساد آمده و شهري را كه مردمش خواهر آنها را ناپاك كرده بودند تاراج كردند.
28.  گوسفندان و گاوان و خرانشان را و آنچه در شهر و صحرا بود بردند.
29.  تمام دارایي و اطفال و زنانشان را و هرچه در خانه(ها) بود بردند و غارت كردند.
30.  يَعقُوو (یعقوب) به شيمعُون و لِوي (لاوی) گفت: در ميان ساكنين آن سرزمينكِنَعَنی (کنعانی) و پريزي پريشانم كرديد كه لجنمال گردم و نفرات من كم است اگر بر من اجتماع كنند و بكشندم من و خانوادهام نابود ميگرديم.
31.  گفتند: آيا (بايد) با خواهر ما چون فاحشه عمل كند؟


1.      خداوند به يَعقُوو (یعقوب) گفت: برخيز به بِت‌‌اِل عزيمت كرده آنجا ساكن شو. آنجا براي قادري كه در موقع فرارت از جلو عِساو (عیسو) برادرت به تو ظاهر شد قربانگاهي بساز.
2.      يَعقُوو (یعقوب) به خانواده و هركس كه همراهش بود گفت: بتهاي بيگانه‌(ها) را كه در بينتان است دور سازيد. خود را پاك نموده لباسهايتان را عوض كنيد.
3.      برخيزيم و به بِت‌‌اِل عزيمت نماييم تا براي قادري كه در روز عذابم (تقاضاي) مرا اجابت كرده و در راهي كه رفتم با من بوده است، آنجا قربانگاهي بسازم.
4.      تمام بتهاي بيگانه‌(ها) را كه در اختيار داشتند و حلقههايي را كه در گوش آنها بود به يَعقُوو (یعقوب) دادند. يَعقُوو (یعقوب) آنها را زير درخت بلوطي كه نزديك شِخِم بود مدفون ساخت.
5.      كوچ كردند. ترس خداوند بر شهرهايي كه اطرافشان بود مستولي شد. فرزندان يَعقُوو (یعقوب) را تعقيب نكردند.
6.      يَعقُوو (یعقوب) با تمام مردمي كه همراهش بودند به لوز، همان بِت‌‌اِل كه در سرزمين كِنَعَن (کنعان) است، وارد شد.
7.      نظر به اينكه موقع فرار از پيش برادرش آنجا خداوند به او ظاهر شد، آنجا قربانگاهي بنا نمود و آن محل را اِلبِت‌‌اِل نام نهاد.
8.      دِوُرا دايهي ريوقا فوت نمود و در دامنهي بِت‌‌اِل زير آن درخت بلوط به خاك سپرده شد. (يَعقُوو (یعقوب)) نام آن را «اَلُون باخوت» گذاشت.
9.      خداوند موقع بازگشت يَعقُوو (یعقوب) از «پَدَناَرام» بار ديگر به او ظاهر شده او را بركت نمود.
10.  خداوند به او گفت: نامت يَعقُوو (یعقوب) است. ديگر بار نامت يَعقُوو (یعقوب) خوانده نشود بلكه نامت ييسرائل (اسرائیل) خواهد بود. پس نامش را ييسرائل گذاشت.
11.  خداوند به او گفت: من قادر مطلق هستم بارور و زياد شو. يك قوم و قبيلههاي زيادي از تو بهوجود خواهد آمد و از وجود تو پادشاهاني بيرون خواهند آمد.
12.  آن سرزميني را كه به اَوراهام (ابراهیم) و به ييصحاق (اسحاق) بخشيدم به تو ميدهم و بعد از تو آن سرزمين را به نسلت خواهم بخشيد.
13.  خداوند در آن محلي كه با او سخن ميگفت از پيش او بالا رفت.
14.  يَعقُوو (یعقوب) در آن محلي كه (خداوند) با او صحبت كرده بود ستون پرستشگاه سنگي برپا كرد و بر آن هديهي مايع ريختني جاري كرده روي آن روغن ريخت.
15.  يَعقُوو (یعقوب) اسم آن محلي را كه آنجا خداوند با او صحبت كرد بِت‌‌اِل ناميد.
16.  از بِت‌‌اِل مسافرت كردند. هنوز اندك مسافتي به رسيدن به اِفرات مانده بود كه راحِل زایيد و هنگام زايمانش سختي كشيد.
17.  هنگام سختي كشيدن و در موقع زایيدن او، قابله به وي گفت نترس كه اين هم پسر است.
18.  هنگام جان سپردن، وقتي فوت ميكرد نام او را «بِناُوني» نهاد. ولي پدرش او را بینيامين ناميد.
19.  راحِل فوت كرد و در راه اِفرات همان بِتلِحِم به خاك سپرده شد.
20.  يَعقُوو (یعقوب) سنگ مقبرهاي بر قبرش نهاد. تا امروز سنگ مقبره راحِل همان است.
21.  ييسرائل كوچ كرده چادرش را آن سوي « میگْدَلعِدِر» برافراشت.
22.  موقع سكونت ييسرائل در همان سرزمين (وقتي يَعقُوو (یعقوب) بعد از درگذشت راحِل) با بيلها صيغهي خود خوابيده بود رِئووِن (به عنوان اعتراض كه چرا يَعقُوو (یعقوب) بايد چادر بيلها را مقدم بر چادر لِئا بداند اطراف چادر بيلها) قدم ميزد. ييسرائل (موضوع را) درك كرد. پسران يَعقُوو (یعقوب) دوازده نفر بودند.
23.  پسران لِئا: رِئووِن نخستزاد يَعقُوو (یعقوب) و شيمعُون، لِوي (لاوی)، يِهودا، ييساخار، زِوولون.
24.  پسران راحل: يوسف و بینيامين.
25.  پسران بيلها كنيز راحِل: دان و نَفتالي.
26.  پسران زيلپا كنيز لِئا: گاد و آشِر. اينها فرزندان يَعقُوو (یعقوب) هستند كه براي او در «پَدَناَرام» بهدنيا آمدند.
27.  يَعقُوو (یعقوب) نزد ييصحاق (اسحاق) پدرش به «مَمرِه قِريَت اَربَع» همان حِورُون كه اَوراهام (ابراهیم) و ييصحاق (اسحاق) در آن اقامت داشتند وارد شد.
28.  عمر ييصحاق (اسحاق) صد و هشتاد سال بود.
29.  ييصحاق (اسحاق) پير و سالخورده، دعوت حق را لبيك گفته به (درگذشتگان) قوم خود پيوست. عِساو (عیسو) و يَعقُوو (یعقوب)، پسرانش او را به خاك سپردند.




دیدار یعقوب با برادرش عساو 
( اثر فرانسیسکو هایز ۱۸۴۴ ) 






تاريخچهي خانوادهي عِساو (عیسو) كه اِدُوم ميباشد اين است.

2.      عِساو (عیسو) زنانش «عادا» دختر «اِلُون»‌ حيتي و «آهُوليواما» دختر «عَنا» دختر «صيْوعُون» حيوي را از بين دختران كِنَعَن (کنعان) گرفت.

3.      و «باسْمَت» دختر ییشماعِل (اسماعيل) خواهر نِوايُوت را.

4.      عادا براي عِساو (عیسو)، اِليفَز را زایيد و باسْمَت، رِعوئل را.
5.      و آهُوليواما، يِعوش و يَعلام و قُورَح را زاييد. اينها پسران عِساو (عیسو)ند كه براي او در سرزمين كِنَعَن (کنعان) بهدنيا آمدند.
6.      عِساو (عیسو) زنان و پسران و دختران و تمام اهل بيت و مواشي و چارپايان و دارايي خود را كه در سرزمين كِنَعَن (کنعان) كسب كرده بود برداشت از پيش يَعقُوو (یعقوب) برادرش به سرزميني (ديگر) رفت.
7.      زيرا ثروتشان زيادتر از آن بود كه با هم ساكن شوند و سرزمين اقامتگاه آنها بهخاطر مواشيشان نميتوانست آنها را جا دهد.
8.      عِساو (عیسو) در كوه سِعير ساكن گشت. عِساو همان اِدُوم است.
9.      و تاريخچهي خانوادهي عِساو (عیسو) بنيانگذار اِدُوم در كوه سِعير از اين قرار است:
10.  اسمهاي پسران عِساو (عیسو) اينها هستند: اِليفَز پسر عادا زن عِساو. رِعوئل پسر باسْمَت زن عِساو.
11.  پسران اِليفَز: تيمان، اومار، صِفُو، گَعتام، و قِنَز بودند.
12.  و تيمنَع صيغهي اِليفَز پسر عِساو (عیسو) بود و براي اِليفَز عَمالق را زایيد. اينها پسران عادا زن عِساوند.
13.  و اينها پسران رِعوئل هستند: نَحَت و زِرَح، شَما و ميزا. اينها پسران باسْمَت زن عِساو (عیسو) بودند.
14.  و اينها پسران «آهُوليواما» دختر عَنا دختر صيْوعُون زن عِساو (عیسو)ند (وي) براي عِساو و يِعوش، يَعلام و قُورح را زاييد.
15.  اينها روساي (قبيلهي) پسران عِساو (عیسو)ند. پسران اِليفَز نخستزاد عِساو: رئيس قبيلهي تِمان، رئيس قبيلهي اُومار و رئيس قبيلهي صِفُو، رئيس قبيلهي قِنَز.
16.  رئيس قبيلهي قُورَح، رئيس قبيلهي گَعتام. رئيس قبيلهي عَمالِق، اينها روساي قبيلههاي اِليفَز هستند در سرزمين اِدُوم. اينها فرزندان «عادا» هستند.
17.  اینها فرزندان رِعوئل پسر عِساو (عیسو) هستند: رئیس قبیلهی نَحَت، رئیس قبیلهی زِرِح، رئیس قبیلهی شَما، رئیس قبیلهی میزا، اینها روسای قبیله رِعوئل در سرزمین اِدُوم هستند، اینها پسران باسمَت زن عِساو هستند.
18.  و اينها پسران «آهُوليواما» زن عِساو (عیسو)ند.
رئيس قبيلهي يِعوش، رئيس قبيلهي يَعلام، رئيس قبيلهي قُورَح،
اينها روساي قبيلهي «آهُوليواما» دختر عَنا زن عِساو (عیسو)ند.
19.  اينها پسران عِساو (عیسو) كه همان اِدُوم است بوده و اينها روساي قبيلهي آنها ميباشند.
20.  اينها پسران سِعير حُوري ساكنين آن سرزميناند. لُوطان و شُووال و صيْوعُون و عَنا.
21.  و ديشُون و اِصِر و ديشان. اينها روساي قبيلهي حُوري پسران سِعير در سرزمين اِدُومند.
22.  پسران لُوطان حُوري، هِمام و خواهر لُوطان تيمنَع است.
23.  و اينها پسران شُووالاند. عُوان و مانَحَت و عِيوال، شِفو و اوُنام.
24.  و اينها پسران صيْوعُون هستند: اَيا و عَنا همان عَنایي است كه در صحرا موقعي كه خران را ميچرانيد (با جفت كردن خرها با اسبها) براي صيْوعُون پدرش قاطرها را بهدست آورد.
25.  و اينها فرزندان عَنا هستند: ديشُون و «آهُوليواما» دختر عَنا.
26.  و اينها پسران ديشان هستند: هِمدان و اِشبان و ييتران و كِران.
27.  اينها پسران اِصِر هستند: بيلهان و زَعقان و عَقان.
28.  اينها پسران ديشان هستند: عوص و اَران.
29.  اينها روساي قبيلهي حُورياند: رئيس قبيلهي لُوطان، رئيس قبيلهي شُووال، رئيس قبيلهي صيْوعُون، رئيس قبيلهي عَنا.
30.  رئيس قبيلهي ديشُون، رئيس قبيلهي اِصِر، رئيس قبيلهي ديشان، اينها برحسب روساي قبايلشان روساي قبيلهي حُوري در سِعير هستند.
31.  قبل از اينكه پادشاهي بر فرزندان ييسرائل (اسرائیل) سلطنت كند اينها پادشاهاني هستند كه در سرزمين اِدُوم سلطنت كردند.
32.  بِلَع پسر بِعُور در اِدُوم پادشاهي كرد و نام شهرش دینهاوا بود.
33.  بِلَع فوت نموده يُوواو پسر زِرَح از باصرا بهجايش پادشاه شد.
34.  يُوواو فوت نموده حوشام از سرزمين تِماني بهجايش پادشاه شد.
35.  حوشام فوت نموده هَدَد پسر بِدَد درهم كوبندهي ميديان در صحراي مُوآب بهجايش پادشاه شد و نام شهرش عَويت بود.
36.  هَدَد فوت نمود سَملا از مَسرِقا بهجايش پادشاه شد.
37.  سَملا فوت نمود شائول از رِحُووُت هَناهار بهجايش پادشاه شد.
38.  شائول فوت نمود و بَعَل حانان پسر عَخبُور بهجايش پادشاه شد.
39.  بَعَل حانان پسر عَخبُور فوت نمود و هَدَر بهجايش پادشاه شد و نام شهرش پاعو و نام زنش مِهِطَوْئِل دختر مَطرِد دختر مِهزاهاو بود.
40.  و اينها برحسب قبيلهها، محلها و نامهايشان روساي قبيلهي عِساو (عیسو)ند: رئيس قبيلهي تيمنَع رئيس قبيلهي عَلوا، رئيس قبيلهي يِتِت.
41.  رئيس قبيلهي «آهُولیواما»، رئيس قبيله اِلا، رئيس قبيله پينون.
42.  رئيس قبيله قِنَز، رئيس قبيله تيمان، رئيس قبيله ميوصار.
43.  رئيس قبيله مَگدیئل، رئيس قبيله عيرام، اينها برحسب مسكنشان در سرزمين استقراريشان رئيسهاي قبيلهي اِدُوم هستند. عِساو (عیسو) بنيانگزار اِدُوم ميباشد.
************





* هفطارای وییگش *


عوودیا - ۱/۲۱-۱/۱

عوبدیا از پیامبران ایسرائل بود که در زمان سلطنت احاب- پادشاه مستبد شومرون (شمال) در سالهای 3022-3044 عبری، وزیر دربارش می بود. او که از دید مفسران ، فردی یهودی شده از پدری غیر ایسرائل و نوادگان عساو بود. با زندگی در محیط نابسامان درباره احاب و همسر بت پرست و پلیدش- ملکه ایزول (ایزابل) با ایمانی راسخ به آیین ایسرائل و تورای مقدس معتقد مانده بود.
در زمانی که ایزابل برای نمودن بیزاری از دین و ملت ایسرائل، پیامبران و حکمای ایشان را کشته بود، عوبدیا با خطر انداختن جان خود، صد تن از بزرگان و داوران ایسرائل را رهانده، پنهان ساخت.
کتاب عوبدیا که کوتاهترین بخش از نبوتهای پیامبران ایسرائل در کتاب مقدس است، جداگانه و به نام هفطارای وییشلخ در نظر گرفته شده است. نبوتهای وی، نمایی است که شرح حال ادوم (بازماندگان و نوادگان عساو) پس از حیات عساو که سقوط و نابودی نسل او را در پی خواهد داشت.
سرانجام دشمنی و نیرنگ عساو با برادرش یعقوب در متن هفطارا، و چه تشابهی است با زندگانی و پیوند این دو برادر با هم که در پاراشای وییشلح نمایان است.


مجسمه عوودیا
פסל של עובדיה 
 ומוצב בחצר




عوبدیافصل نخست 

1- رویای عوبدیا : پروردگار درباره ادوم (عساو و نسلش) چنین می فرماید:
"ما پیامبران و فرستادگان خد-اوند از سوی ذات الهی شنیدیم که فرستاده ای میان ملت های جهان گسیل شده تا اعلام دارد:
ای ملت برخیزید ، بیایید تا برای جنگ بر او (ادوم ، سرزمین فرزندان عساو)به پا خیزیم."
2-خد-اوند می فرماید: "اینک بنگر که ذات من ، توعساو و نسلت را میان ملتها کوچک خواهم نمود، همان تویی که منفور ملتهای دیگر و خوار شده ای."
3-"تو را غرور درونی ات فریفته است، تویی که در اوج غرورت میان صخره های بلند و مرتفع مسکن گزیده ای، چه کسی که می تواند که منعساو را از بلندی و قدرت فرو آورد."
4-"با اینکه توعساو لانه ات (جایگاهت) را در جایی بلند و برآمده همچون لانه عقاب بنا کرده و آن را در میان ستارهها بنهی، من ذات خد-اوند تو را از آن مخفیگاه به پایین خواهم کشید."
5-"ای ادوم، اگر ربایندگان نزد تو آمده؛ تو را شب بیابند، چگونه خود را باخته و همه دارایی ات را برای دزدان به غنیمت گذاشته ای؟ آیا جز آن است که دزدان نیز به قدر نیازشان می ربایند؟"
"آیا اگر خوشه چینان انگور برای خوشه چینی به نزدت بیایند، آنها نیز اندکی از خوشه ها را بر درخت می گذارند؟"
6- "اما عساو چگونه تاراج و یغما شده و گنجهای پنهانی اش نیز آشکار شده اند."
(برخلاف دزدهای عادی که رباینده همه چیز را نمی برد، در سقوط فرمانروایی بازماندگان عساو، آنان یغما و غارت شده از قدرت و دارایی شان نمی ماند.)
7-"همه همدستان تو (عساو) ، تو را به هنگام جنگ تنها تا مرزهای دشمن همراهی کرده و پس از آن رها نموده اند. آنان که با تو در صلح بودند، تو را فریفته ، بر تو چیره شده اند. آنان که در اوج دوستی با تو بر سر یک سفره نان خورده اند، زیر پای تو دام گسترده اند و برای نابودی تو اندیشیده اند؛ بی آنکه نقشه هایشان را را دریابی."
8-خد-اوند چنین می فرماید:"آیا در پندار شما انسانها، روز سقوط نسل عساو ، من مغزه های اندیشمند ادوم- سرزمین عساو را نابود نمی کنم؟ و آیا اندیشه و دانش را از کوهستان عساو بر نخواهم چید؟"
9-"و ای تیمان (در سرزمین عساو) بزرگان و قدرتمندان تو نیز هراسان می شوند ، چنانکه همه ساکنان کوهستان عساو(تمامی نسل عساو) از پهنه روزگار نابود شوند."
10-"زیرا به سبب بی رحمی و ستمی که بر برادرت یعقوب (به ملت ایسرائل) روا داشتی، تو را شرمساری و گناه فراگرفته ، برای ابد نابود خواهی شد."
11-"در روزی که توعساو در بی اعتنایی و سکوت کنار ایستادی، بیگانگان ثروت و دارایی اوبرادرت یعقوب و نسلش- قوم ایسرائل را تاراج کرده، از دروازه هایش به مکان مقدسش- یروشالییم آمدند و در پایان برای غنایم به دست آمده از خانه اش- یروشالییم میان خودشان قرعه انداختند ، تو نیز همدست یغماگران و یکی از ایشان بودی."
(اشاره به سقوط و ویرانی بت همیقداش دوم در یروشالییم به دست فرمانروایی روم که با همکاری و اتحاد ادومی ها، یعنی نسل عساو رخ داد.)
12-"اما تو در روزی که نسل برادرت(قوم ایسرائل) آواره و بی خانمان شد، نمی بایست با بی اعتنایی خیره میشدی . هنگامی که روز سختی اش بود و روز خرابی خانه و جایگاه مقدس فرزندان یهودا (بت همیقداش) شادی و سرور مینمودی ؛ و در روز رنج و دردش ، پیروزمندانه فخر می فروختی."
13- "نمی بایستی تو (ای عساو) در روز شکست ایشان، به دروازه های شهر مقدس قوم م ایسرائل می آمدی. آن روزی که شکستشان بود، نمی بایست به رنجشان خیره میشدی و سرانجام در روز دردشان نمی بایست دستت را با تاراج به دارایی شان دراز می کردی."
14-"نباید بر سر دو راهی در کمینشان می ایستادی تا پناهنده و گریزندگانشان را دستگیر کنی و نباید بازماندگانشان را پس از دستگیری به دست دشمنانشان می سپردی ، روزی که در رنج و درد بودند."
15-"زیرا که فرا رسیدن روز داوری خد-اوند برای همه مردم زمین نزدیک است. چنانکه تو (عساو) رفتار کرده ای، با تو رفتار خواهد شد. کردار تو بر سر خودت می آید."
16-"زیرا همان گونه که تو (عساو) بر فراز کوه مقدس من در شادی شکست قوم من و خانه من (بت همیقداش) شراب نوشیدی ، همه مردمان دیگر جام شراب سرنوشت و فرجامشان را یکسره خواهند نوشید. به راستی چنین است که تمام ملتهای جهان، شراب سرنوشتشان را نوشیده و خواهند خورد، اما خودشان در نمییابند و این کارشان آشکار و نمایان نخواهد شد."
(ناوی از سوی خد-اوند پیش بینی کرده ، هشدار می دهد که همه مردم جهان، سرنوشتشان را خودشان بر پایه رفتار و کردار خودش در پیشگاه الهی روشن می سازند، بی آنکه آگاه باشند.)
17-"و کوه صیون(ایسرائل) پناهگاه و ماوایی برای ساکنانش خواهد بود، زیرا زمینی مقدس است. خاندان یعقوب(ملت ایسرائل) نیز میراث و دارایی از دست رفته شان را گرفته ، در دست می گیرند."
18-"خاندان یعقوب ، همانند آتش است و خاندان یوسف ، همچون شعله آن و خاندان عساو، مانند کاه خواهد بود. آنان یکدیگر را شعله ور ساخته، می سوزانند و از خاندان عساو هیچ نخواهد ماند، زیرا این سخن را خد-اوند فرموده و خواسته است."


مقبره عوودیا





19-"و ساکنان جنوب (جنوب ایسرائل و جایگاه یهودا) ، کوهستان عساو را به دست می آورند و ساکنان کرانه دریا و غرب سرزمین موعد، بر پلیشطیم(همراه شمال ایسرائل ) که مسکن خاندان اِفرائیم و همه شومرون است، چیره شده و خاندان بینیامین نیز تمامی گیلعاد را خواهد گرفت."
20-"و سرانجام ، اسیران رانده شده ایسرائل که در میان کنعانیان تا صارفت به گالوت برده شده اند و نیز ساکنان تبعیدی یروشالییم که در گالوت سفاراد به سر می برند ، شهرهای جنوب را خواهند گرفت."
21-"سرانجام ، رهانندگان بشر (ماشیح با بزرگان و داوران ایسرائل) بر فراز کوه صیون (بتهمیقداش سوم) بر آمده تا در پیشگاه عدل الهی، سرنوشت عساو را داوری کنند. آن هنگام خواهد بود که سلطنت و فرمانروایی کل زمین تنها از آن خد-اوند می شود."
(هنگام ظهور ماشیحمنجی ملت ایسرائل و پس از دادرسی پلیدی ها و فساد پهنه زمین روشن میشود که تمام مردم جهان، پادشاهی خد-اوند را تنها فرمانروایی زمین خواهند دانست.)
 



نقشی از مقبره عوودیا


*************

שבוע טוב ומבורך

هفته خوبی را برایتان ارزو میکنیم


https://www.youtube.com/results?search_query=latest+israeli+music+video









No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information