12.05.2013

SHABAT SHALOM FAESI








پاراشای * وییگش *  فصل چهل و پنجم ۱ از ۲



1.      يوسف نتوانست در حضور تمام اشخاصي كه نزد او ايستاده بودند 
خودداري كند. پس ندا داد همه را از پيش من بيرون كنيد و كسي در
معارفهي يوسف و برادرانش برجا نماند.
2.      با صداي بلند به گريه افتاد، مصريان آگاه شده و خانوادهي پَرعُوه
(فرعون) (از موضوع) مطلع گشت.
3.      يوسف به برادرانش گفت: من يوسف هستم آيا هنوز پدرم زنده است؟
برادرانش نتوانستند جوابش را بدهند زيرا در حضورش پريشان شدند.
4.      يوسف به برادرانش گفت: لطفاً به من نزديك شويد. پيش آمدند.
گفت: من يوسف برادر شما هستم كه مرا به مصريان فروختيد.
5.      و اكنون تاسف نخوريد و مشوش نشويد كه مرا به اينجا فروختيد، زيرا خداوند مرا قبل از شما براي ابقاي حيات فرستاده است.
6.      زيرا اينك دو سال است در اين سرزمين قحطي است و باز پنج سال (ديگر) هم شخم و درو نخواهد بود.
7.      خداوند مرا قبل از شما فرستاده است تا در اين سرزمين بقايايي از شما بماند و با يك نجات بزرگ به شما زندگي بخشد.
8.      اين شما نيستيد كه مرا به اينجا فرستادهايد، بلكه خداوند مرا براي پَرعُوه (فرعون) چون پدر و براي تمام خانوادهاش آقا و در تمام سرزمين مصر فرمانروا ساخته است.
9.      عجله كرده نزد پدرم عزيمت كنيد و به او بگوييد پسرت يوسف چنين گفته است: خداوند مرا بر تمام مصريان آقا و در تمام سرزمين مصر فرمانروا ساخته است، درنگ نکن. پیش من بیا.
10.  در سرزمين گُوشِن ساكن شده نزديك من باش. تو و پسرانت و پسران پسرانت و گلههاي گوسفندانت و گاوانت و هرچه داري،
11.  تا آنجا به تو معاش بدهم، چونكه هنوز پنج سال قحطي خواهد بود. مبادا تو و خانوادهات و هرچه داري نابود گرديد.
12.  اينك چشمان شما و چشمان برادرم بینيامين شاهدند كه زبان من است كه با شما صحبت ميكند.
13.  تمام احترام مرا در مصر و آنچه را كه ديديد به پدرم اطلاع دهيد و عجله نموده پدرم را به اينجا بياوريد.
14.  به گردن بینيامين افتاده گريه كرد و بینيامين بر گردن او گريست.
15.  تمام برادران را بوسيده بر آنها گريه كرد و بعد از آن برادرانش با او صحبت كردند.
16.  اين خبر در خانهي پَرعُوه (فرعون) چنين شنيده شد: برادران يوسف آمدهاند. در نظر پَرعُوه (فرعون) و در نظر غلامانش خوش آمد.
17.  پَرعُوه (فرعون) به يوسف گفت: به برادرانت بگو اين كار را بكنيد: چارپايانتان را بار كنيد و عزيمت نموده به سرزمين كِنَعَن (کنعان) برويد.
18.  پدر و خانوادههايتان را برداريد و نزد من بياييد تا بهترين جاي سرزمين مصر را به شما بدهم و از بهترين (نعمتهاي) آن سرزمين بخوريد.
19.  تو چنين دستور دادي. اين (كار) را بكنيد. از سرزمين مصر براي بچههايتان و زنانتان كالسكههايي بگيريد و پدرتان را برداشته بياييد.
20.  نگران اثاثتان نباشيد چونكه نعمت تمام اين سرزمين مال شماست.
21.  فرزندان ييسرائل (اسرائیل) چنين كردند و يوسف طبق امر پَرعُوه (فرعون) به آنها كالسكههايي داده برايشان توشه راه گذاشت.
22.  به تمامشان، به هريك، دو دست لباس و به بینيامين سيصد كِسِف (واحد پول) و پنج دست لباس داد.
23.  و براي پدرش به قرار زير (فرستاد): ده الاغ حامل نعمتهاي مصر و ده ماده الاغ حامل غله و نان و خوراك براي توشهي راه پدرش
24.  و برادرانش را روانه نموده رفتند. به آنها گفت در راه نزاع نكنيد.
25.  از مصر عزيمت نموده به سرزمين كِنَعَن (کنعان) نزد يَعقُوو (یعقوب) پدرشان رفتند.
26.  به او چنين اطلاع دادند كه هنوز يوسف زنده است و بر تمام سرزمين مصر فرمانرواست (در برابر اين خبر) خونسرد ماند چونكه به آنها اعتماد نكرد.
27.  تمام سخنان يوسف را به او گفتند. كالسكههايي را كه يوسف براي بردن او فرستاده بود مشاهده كرد. پس روح (نبوت) يَعقُوو (یعقوب) پدرشان زنده شد.
28.  ييسرائل (اسرائیل) گفت: كافي است، پسرم يوسف هنوز زنده است قبل از اينك بميرم، بروم و او را ببينم.


پاراشای * وییگش *  فصل چهل و ششم ۲ از ۲




1.      ييسرائل (اسرائیل) با هرچه داشت كوچ كرده به بِئِرشِوَع رفت. براي خداي پدرش ييصحاق (اسحاق) ذبحهايي نمود.
2.      خداوند در روياي شب به ييسرائل (اسرائیل) گفت: يَعقُوو! يَعقُوو! (یعقوب! یعقوب!) گفت: حاضرم.
3.      گفت: من همان قادر، خداوند پدرت هستم. از رفتن به مصر نترس زيرا آنجا به قوم بزرگي مبدلت خواهم كرد.
4.      من با تو به مصر خواهم آمد و البته تو را باز ميگردانم و يوسف دستش را روي چشمانت خواهد نهاد.
5.      يَعقُوو (یعقوب) از بِئِرشِوَع عزيمت كرد و فرزندان ييسرائل (اسرائیل)، يَعقُوو (یعقوب) پدرشان و اطفال و زنانشان را با كالسكههايي كه پَرعُوه (فرعون) براي بردن آنها فرستاده بود، بردند.
6.      مواشي و ثروتشان را كه در سرزمين كِنَعَن (کنعان) به دست آورده بودند برداشته، يَعقُوو (یعقوب) و تمام نسلش همراهش به مصر آمدند.
7.      فرزندانش، فرزندان فرزندانش با او، دختران و دختران پسرانش و تمام نسلش را با خود به مصر آورد.
8.      اين است نامهاي فرزندان ييسرائل (اسرائیل) كه به مصر آمدند، يَعقُوو (یعقوب) فرزندانش نخستزادهي يَعقُوو (یعقوب) رِئووِن است.
9.      و پسران رِئووِن: حَنُوخ و پلِو، حِصرُون، كَرمي.
10.  و پسران شيمعُون: يموئِل و يامين و اُوهَد و ياخين و صُوحَر و شائول پسر هَكِنَعَنيت.
11.  و پسران لِوي (لاوی): گِرشون، قِهات و مِراري.
12.  و پسران يِهودا: عِر و اوُنان و شِلاه و پِرِص و زِرَح. عِر و اوُنان در سرزمين كِنَعَن (کنعان) فوت نمودند پسران پِرِص: حَصُرون و حامول.
13.   و پسران ييساخار: تُولاع و پوواه و يُوو و شيمرُون.
14.  و پسران زِوولون: سِرِد و اِلون و يِحَلئِل.
15.  اينها هستند پسران (و نوههاي) لِئا كه علاوه بر دخترش دينا در پَدَناَرام براي يَعقُوو (یعقوب) زاييد. تمام پسران و دخترانش سي و سه نفر.
16.  و پسران گاد: صِيفيون و حَگي، شوني و اِصبُون و عِري و اَروُدي و اَرئِلي.
17.  و پسران آشِر: ييمناه و ييشوا و ييشوي و بِريعا و خواهرشان سِرَح، و پسران بِريعا: حِوِر و مَلكيئِل.
18.  اينها فرزندان (و نوههاي) زيلپا هستند كه لاوان او را به لِئا دخترش بهعنوان كنيز داده بود و اين شانزده نفر را براي يَعقُوو (یعقوب) زایيد.
19.  پسران راحِل، زن يَعقُوو (یعقوب) يوسف و بینيامين.
20.  براي يوسف در سرزمين مصر مِنَشه و اِفْرَیيم بهدنيا آمدند كه آسنَت دختر پُوطيفِرَع كاهن اوُن براي او زایيد.
21.  و پسران بینيامين : بِلَع، بِخِر و اَشبِل و گِراء و نَعَمان، اِحي و رُوش، موييم وحوپيم و آرد.
22.  اينها پسران (و نوه هاي) راحِل هستند كه براي يَعقُوو (یعقوب) بهدنيا آمدند جمعا چهارده نفر.
23.  پسر دان: حوشيم.
24.  و پسران نفتالي: يَحصِئِل و گوني و بِصِر و شيلِم.
25.  اينها پسران (و نوههاي) بيلها (كنيز راحل) هستند كه لاوان به راحِل دخترش داد و اينها را براي يَعقُوو (یعقوب) زایيد. جمعاً هفت نفر.
26.  تمام افرادي كه با يَعقُوو (یعقوب) به مصر آمدند پديدآمدگان نسل وي غير از زنان پسران يَعقُوو (یعقوب) جمعا شصت و شش نفر.
27.  و پسران يوسف كه در مصر براي او بهدنيا آمدند دو نفر. تمام افراد خاندان يَعقُوو (یعقوب) كه به مصر آمدند هفتاد نفر.
28.  (يَعقُوو (یعقوب)) يهودا را پيشاپيش خودش به منظور راهنمايي نمودن به سوي (گُوشِن) نزد يوسف فرستاد. پس به سرزمين گُوشِن آمدند.
29.  يوسف كالسكه خود را بست و به استقبال ييسرائل (اسرائیل) پدر خود به گُوشِن عزيمت نمود به او ظاهر شد، يوسف به گردن او افتاد و مدتي بر گردن او گريه كرد.
30.  ييسرائل (اسرائیل) به يوسف گفت: بعد از اينكه روي تو را ديدم كه هنوز زندهاي حال (اهميت ندارد) بميرم.
31.  يوسف به برادران و خاندان پدرش گفت: «بروم به پَرعُوه (فرعون) اطلاع دهم و به وي بگويم برادران و خاندان پدرم كه در سرزمين كِنَعَن (کنعان) بودند نزد من آمدهاند.
32.  و آن اشخاص چوپان گوسفندند چونكه گلهدار بودهاند. گوسفندان و گاوانشان و هرچه را داشتهاند آوردهاند».
33.  اگر پَرعُوه (فرعون) شما را صدا زند و بگويد كارتان چيست؟
34.  بگوييد بندگانت از كودكي تا كنون، هم ما و هم پدرانمان گلهدار بودهاند. چون هر چوپان گلهاي در نظر مصريان ناپسند است. در سرزمين گُوشِن (كه دور از محيط مصريان است) ساكن خواهيد شد.




چندین موسیقی اسرائیلی، امیدواریم لذت ببرید



 هفطارای وییگش

یخزکل ( یحزقل )  

۳۷/۱۵-۳۷/۲۸ 


یحزقل از آخرین پیامبران ایسرائل، پس از اسارت و تسلیم یهویاقین- واپسین پادشاه رسمی کشور یهودا به نبوخدنصر در سال 3327عبری، همراه وی در گالوت بابل رفت، پس از یهویاقین، عموی وی به نام "پادشاهی جدید" با لقب صدقیاهو و نظر نبوخدنصر بر تحت سلطنت پروشالییم نشست و 11 سال با مقامی ظاهری- تشریفاتی ، دست نشانده وی بوده ، سلطنت را در آنجا پی گرفت.
به روایتی ، پس از ویرانی کامل یروشالییم و اسارت صدقیاهو، نبوخدنصر، دست نشانده دیگری را به نام گدلیاهو به مدت چهار سال دیگر بر خرابی های یروشالییم فرمانروایی داد.
یحزقل 5 سال پس از رفتن به اسارت بابل یا 7 سال پیش از خرابی بت همیقداش اول؛ یعنی ، سال 3331 در شهر تل آویو و فرمانروایی بابل، پیامبری را آغازیده و به مدت 22 سال، یکی از بزرگترین ناوی های ایسرائل بود که ارشاد ایشان را پی گرفت. وی بیش از تمامی پیامبران دیگر تاکید می کرد که یکایک افراد ایسرائل قادر به توبه از خطاهایشان و بازگشت به راه خد-اوند بوده و خواهند بود.
یحزقل تنها راه رهایی آنها را بازگشت به راه خد-اوند و پذیرش فرمانهای الهی می دانست. او اتحاد نوین نیمه جنوبی و شمالی ایسرائل باستان، یعنی ، یهودا وشومرون و نیز بنای بت همیقداش سوم را در زمان ماشیحمنجی نهایی ملت ایسرائل نبوت و پیش بینی کرد.
اشاره یحزقل به نوید خد-اوند مبنی بر اتحاد و همبستگی دوباره خاندان یوسف و دیگر خاندانهای ایسرائل با خاندان یهودا وجه تشابهی است با پیوستن یوسف، یهودا و برادرانشان پس از 22 سال دوری از هم که در پاراشای وییگش آمده است.


یحزقل- فصل سی و هفت
15-و کلام خد-اوند بر من- یحزقل نازل شده، چنین فرمود:
16-"تو ای پسر انسان (یحزقل)، چوبدستی برای خود گرفته، بر آن بنویس. برای خاندان یهودا و بینیامین از فرزندان ایسرائل که یار، همراه و همدست یهوداست. چوبدست دیگری نیز گرفته و بر آن بنویس. برای یوسف ، چوبدست فرزندش اِفرائیم و نَُه خاندان دیگر ملت ایسرائل."
(جنوب ایسرائل باستان، معروف به یهودا که زمین خاندان یهودا و بینیامین می بود و شمال آن، شومرون یا ایسرائل نام داشت که زمین خاندان افرائیم و نه خاندان دیگر ایسرائل میبود.)
17-"پس آن دو چوبدست را کنار هم نهاده، همچون عصای واحد در دست بگیر."
18-"و با این کار، فرزندان قومت - ملت ایسرائل از تو خواهند پرسید: ای یحزقل پیامبر، معنای این نبوت و انگیزهات را از این چوبدستی ها به ما نخواهی گفت؟"
19- "آنگاه در پاسخ ایشان بگو که حد-ای خالق یکتا چنین میفرماید : ای قوم ایسرائل بنگرید که من چوبدست یوسف را که در دست فرزندش افرائیم بوده و از آن نه خاندان دیگر متحد افرائیم است با چوبدست یهودا که متحد خاندان بینیامین است، کنار هم نهاده به نام "عصای واحد" در دست میگیرم."
20-"پس چنانچه دو عصایی را که بر آنها نامهای دوازده خاندان ایسرائل را نوشته ای در دست داری ، در برابر ملت ایسرائل ایستاده چنین اعلام کن."
21-"خد-اوند خالق یکتا چنین می فرماید:
اینک بنگرید که منقادر مطلق ، قوم ایسرائل را از میان ملتهایی که در آنها پراکنده شده اند، برگرفته و از تمامی عالم گرد خواهم کرد و سرانجام به سرزمین خودشان ایسرائل باز می گردانم."
22-"آنان را ملت واحد ساخته، بر بلندی و کوه های ایسرائل ساکن می سازم. آن هنگام، تنها یک شاه (ماشیح) بر همه ایشان فرمان می راند و دیگر دو ملت و دو مملکت و حکومت جدا از هم نخواهند بود."
23-"دیگر خود را به بت های تراشیده (مادیات) ، ابزار منفورشان (تجمل و خوشگذرانی) و هیچ یک از خطاها و گناهانشان نمی آلایند ، و آن هنگام ، ذات من- قادر مطلق ، آنان را از جایشان که در آن گناه ورزیده اند، رهانده، پاک خواهم ساخت . سرانجام، آنان قوم من شده و من حد-ای ایشان خواهم شد." (یحزقل پیش بینی میکند که در ظهور ماشیحمنجی ایسرائل به خواست الهی ، همه نفاق ، دو دستگی و ناهمرنگی های اجتماعیطبقاتی ملت ایسرائل از میان رفته و ایشان ملتی واحد و متحد خواهند شد.)

جهان روزی متحد با اسرائیل
24-"آن هنگام ، خادم منماشیح از نوادگان داوید(از نسل داوود) بر آنان پادشاه شده، قوم ایسرائل تنها یک شبان خواهد داشت ، آن زمان ، ایشان داوری های ذات مرا به آسودگی می پذیرند."
25-"آنان ، فرزندانشان و فرزندان فرزندانشان در سرزمین موعود؛ همان سرزمینی که پدارنتان در آن به سر برده و در جایی که به خادمم- یعقوب بخشیدم، برای همیشه ساکن خواهند شد و ماشیح نیز از نسل داوید برای همیشه رهبر ایشان خواهد بود."
26-"افزون بر اینکه با ایشان پیمان صلح و سلامتی که بر ایشان ابدی و جاودانی خواهد بود، استوار می سازم، آنان را در سرزمین موعودشان گسترش داده، شمارشان را بسیار خواهم نمود و سرانجام ، خانه مقدسم(بت همیقداش) را برای تمامی ایام در میانشان برپا می سازم."
27-"جلال ذات مقدس من بر ایشان بوده، من حد-ایشان خواهم بود و آنان قوم من خواهند شد."
28-"آن هنگام خواهد بود که سرانجام ، دیگر مردمان جهان در می یابند که همانا من- خد-اوند یکتا هستم. زمانی که خانه مقدسم(بت همیقداش) را برای ابد در میان ملت ایسرائل با پرجا سازم، مقدس کننده قومم ایسرائل خواهم بود."
 

با ارزوی هفته نیکوئی

 برای همه گان
شبات شالم و شاووعا طوو


No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information