2.18.2012




و


خدا مائیم،  پیغمبرمائیم 




به من گفتند خدا مائيم٬ پيغمبر مائيم٬ هر چه که ميگوييم تائيد کن ما بايد يک قاتل حرفه اي به جامعه معرفي کنيم و آن تو هستي!




حسن آرمين ديروز سه شنبه ساعت چهار و نيم صبح در چهار راه طالقاني کرج به دار آويخته شد. او را در حالي اعدام کردند که در صندلي چرخ دار نشسته بود و قادر به حرکت نبود. در اثر شکنجه ها ورزشکار معروف در کرج٬ معلول شده بود.

حسن آرمين با صداي خودش از رفتار وحشيانه حکومت اسلامي با خود و همسر و فرزندش حرف زده٬ آنها به يک قاتل احتياج داشتند که به جامعه معرفي کنند. و براي اينکه پرونده قتلهاي زنجيره اي زنان را به جريان بياندازند٬ او را يافته بودند . قاضي و اعوان و انصار حکومت تصميم گرفته بودند او را قاتل معرفي کنند و آنقدر او را شکنجه کرده و بدنش را تکه پاره کردند٬ آنقدر به او توهين و ظلم کردند و در نهايت همسر و فرزندش را به گروگان گرفته و گفتند همسرت را زنداني ميکنيم و فرزندش را به پرورشگاه تحويل ميدهيم٬ تا از او اقرار بگيرند. وکيلش را تهديد کردند و گفتند برايت پرونده سازي ميکنيم٬ در محل دادگاه قاضي پرونده او را کتک زد و گفت هنر من اعدام کردن است وهمه اينها را با کمال قساوت و وقاحت انجام دادند و او را در نتيجه کتک زدنها و شکنجه هاي مداوم ٬ فلج کردند.و سپس يک فرد فلج را روز گذشته در حاليکه در صندلي چرخداربود به محل اجراي حکم آورده و به دار آويختند.
حسن آرمين در پيام صوتي که در اختيار سازمانهاي مدافع حقوق بشر قرار داده٬ گفته که تنها جرم او تصادف با يک نفر از نيروهاي انتظامي حکومت بود. در اثر اين تصادف قربانعلي نظري گروهبان نيروي انتظامي رژيم کشته شده بود. بقيه پرونده را ساختند و به او تحميل کردند و او را بعنوان قاتل و متجاوز و عامل قتلهاي زنجيره اي و... در ملا عام اعدام کردند.

اين جنايت يک نمونه تکان دهنده از فاشيسم اسلامي است. در مورد اعدام يک فرد معلول و در مورد پرونده سازي و جنايت غير قابل توصيف نمايندگان خدا بر روي زمين بايد افشاگري کرد. اين جنايت را در سراسر جهان بايد جار زد و اعلام کرد که در ايران مشتي قاتل و جاني بيشرم حکومت ميکنند که اين جنايات را سازمان داده و با مردم چنين رفتار وقيحانه و بيشرمانه اي را انجام ميدهند.
کميته بين المللي عليه اعدام ٬ رفتار جنايتکارانه حکومت اسلامي در مورد حسن آرمين را بشدت محکوم ميکند و از همه سازمانهاي مدافع حقوق انساني خواهان اعتراض متحدانه به اين وحشيگريهاي غير قابل توصيف حکومت اسلامي است.
ما از سازمانهاي مدافع حقوق معلولين و از همگان دعوت ميکنيم به اين جنايت فاشيست هاي اسلامي اعتراض کنند.  

کميته بين المللي عليه اعدام
۱ فوريه ۲۰۱۲

*******************


در وصف خدا به

اثری از : زنده یاد قیصر امین پور

پیش از اینها فكر می كردم خدا
خانه ای دارد كنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج وبلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق كوچكی از تاج او
هر ستاره، پولكی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، كهكشان
رعد وبرق شب، طنین خنده اش
سیل وطوفان، نعره توفنده اش
دكمه ی پیراهن او، آفتا ب
برق تیغ خنجر او ماهتاب
هیچ كس از جای او آگاه نیست
هیچ كس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان،دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان وساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند : این كار خداست
پرس وجو از كار او كاری خداست
هرچه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، كورت می كند
تا شدی نزدیك، دورت می كند
كج گشودی دست، سنگت می كند
كج نهادی پای، لنگت می كند
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو وغول بود
خواب می دیدم كه غرق آتشم
در دهان اژدهای سركشم
در دهان اژدهای خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...
نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می كردم، همه از ترس بود
مثل از بر كردن یك درس بود
مثل تمرین حساب وهندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله
مثل تكلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
...
تا كه یك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یك سفر
در میان راه، در یك روستا
خانه ای دیدم، خوب وآشنا
زود پرسیدم : پدر، اینجا كجاست ؟
گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!
گفت : اینجا می شود یك لحضه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
با وضویی، دست و رویی تازه كرد
با دل خود، گفتگویی تازه كرد
گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟
گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان وساده و بی كینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دوست معنی می دهد
هیچ كس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...
...
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان وآشناست
دوستی، از من به من نزدیك تر
از رگ گردن به من نزدیك تر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاك وبی ریا
می توان با این خدا پرواز كرد
سفره ی دل را برایش باز كرد
می توان درباره ی گل حرف زد
صاف وساده، مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سكوت آواز خواند
می توان مثل علفها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان وآشنا :
"پیش از اینها فكر می كردم خدا

No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information