12.18.2009



 ایا ایرانی بودن افتخار دارد؟!
درد دل یک هموطن « سرخورده و عصبانی از ایرانی بودنش » 
فرستنده بهرام چوبینه
انچه در این نوشته امده نظر شخصی نویسنده ان است و به « تنه نزن » دخلی نداد!.

خیلی دلم میخواست چند جمله برای و در جهـت تمجیـد از ایــران و ایــرانی بنویسم

ولـی دروغ چرا؟
کجــای این مــلت، کجــای ایرانی بـودن افتخــار دارد؟


یک مشـت دزد کلاش، خائــن فرصت طلـب تنبــل حـق ناشنـاس چاپلوس و پُشـت هم انداز در یک منطقـه از این دنیـا بنــام ایــران جمـع شده انـد و دلشــان خوش اسـت که زمـانـی آدم بـوده انـد


قدرتــی ی خـدا، این سـرزمیــــن هیچـوقت از موجـوداتـی با صفـات بـالا کـم نداشته است


ا ُمتـّـی ( ا ُمت یعنی گلـه شتر) کـه آریوبرزن اش را یک ایرانی خائن لو میدهد


امتـی کـه با بک اش را افشین که آ ن هم یک ایرانی است تحویـل خلیفـه اش میـدهـد


امتـی کـه دیــن متـرقی زردشت را میدهـد و اسلام واپس گـرا را میپذیرد


امتـی کـه کـریم خان زنـدش چند سالی بیشتر دوام نمی آورد ولی قاجـاریه اش تمام ناشدنــی است


امتـی کـه امیرکبیرش را می کشنـد و جایش یک دلقک میگذارند و آب از آب تکان نمیخورد


امتـی کـه یك كشور خارجی رضاشاه اش را تبعیــد میکند و همه جشـن میگیــــرند


امتـی کـه محمـــد رضاشاه را میدهد و خمینی را میگیرد


امتی كه 99 درصدش به جمهوری اسلامی راٌی میدهد بدون اینكه بداند چه معجونی است


امتـی کـه سی سال مثل سگ توی سرش میزنند و صدایـش در نمی آید


و بالا تر از همه، امتی که در سال 57 با جمعیت پنج میلیونی به استقبال امامش میرود، بعد از ده سال که این رهبر ارمغانی جز فشار و گرانی و تورم و جنگ و نکبت و مرگ برایشان نمی آورد، این بار با جمعیت ده میلیونی به تشییع جنازه اش میرود! ترا به خدا این نهایت بلاهت نیست؟


این امت، اُمّتی كه ادّعا دارد هنر نزد اوست و بس، سروری تازیان را بدرازای 508 سال تحمل کرد. در طی این سالها عرب، اموال ایرانیان را به غنیمت گرفت، زنان آنان را کنیز و مردان آنان راغلام کرد. ایرانیان مـوالـی شدند . با این عنوان، ایرانیان را تحقیرها کردند، حق داشتن مقامهای کشوری و نظامی رااز او گرفتنـد. عربها با موالی راه نمی رفتنـد و به آنان اجازه نمی دادند که بر جنازه عرب نماز بگزارد . موالی حق ازدواج با عرب را نداشت. موالی میبایست پیاده به جنگ برود و از غنـائم هم سهمی به او داده نمیشـد . موالی به نام پیشین خود خوانده نمیشد . او میبایست به نام کسی که او را اسیر کرده و یا در بازار برده فروشان خریده بود، یا به نام یک عرب خوانده میشد. ایرانیان خوش غیرت 508 سال این حقارت را به جان خریدند و و غیر از حدود ده مورد جدی، مقاومتی دیده نشـد. این، به حساب من میشود یک مقاومت در هر 50 سال!!!


فکر نکنید که بعد از 508 سال ایرانیان بیدار شدند و قیام کردند و حکومت خلیفه را برانداختند. نه خیر
باید یک مغول بنام هلاکو می آمد و به حکومت عباسیان پایان میداد
بعد از 508 سال نوکری عرب، حالا نوبت نوکری مغولان به مدت 300 سال بود . اگر متوسط مقاومت در مقابل اعراب50 سال بود، در مقابل مغولان در یکصد سال اول هیچـگونه مقاومتی نشان داده نشد


قیام سربداران در خراسان بیش از یکصد سال پس از حمله مغول روی داد


پس از 300 سال آقایآن صفوی تشریف آوردند و تشیع را که خود از عباسیان و مغولان مخرب تـر بود، به ارمغان آوردند 


این ملت بی غیرت هیچوقت نتوانسته است کار مثبتـی برای مملکت اش انجام بدهد


بی خودی هم پُز تاریخ پُر فتوح دو هزار و پانصد ساله و هفت هزار ساله را هم به رُخ من نكشید. جوابتان در كتاب "سازگاری ایرانی" به قلم مهندس مهدی بازرگان است. حتــی این احمق آفتابـــه به دست هم این واقعیت را فهمیده بود: وقتی بنا باشد ملتی به طور جدی با دشمن روبرو نشود، تا آخرین لحظه نجنگد و بعد از مغلوب شدن سر سختی و مقاومت نكند، بلكه تسلیم اسكندر شود و آداب یونانی را بپذیرد، اعراب كه می آیند در زبان عربی كاسه گرمتر از آش شده صرف و نحو بنویسد یا كمر خدمت برای خلفای عبّاسی بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساسانی برساند، در مدح سلاطین تُرك چون سلطان محمود غزنوی آبدارترین قصائد را بگوید، غلام حلقه بگوش چنگیز و تیمور و خدمتگزار و وزیر فرزندانش گردد، یعنی هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر كس و ناكس تعظیم و خدمت كند، دلیل ندارد كه نقش و نام چنین مردم از صفحه روزگار برداشته شود. سرسخت های یك دنده و اصولی ها هستند كه در برابر مخالف و متجاوز می ایستند و به جنگش میروند یا پیروز میشوند و با احیاناً شكست میخورند و وقتی شكست خوردند حریف چون زمینه سازگاری نمی بیند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو میشود از پا درشان می آورد ونابودشان میكند.


علاوه بر این، ایرانی كه امروز می بینید وجودش را مدیون بُلشویك ها است. در سال 1907 انگلیس ها و روسیه تزاری با هم توافقشان را كرده بودند كه ایران را بین خود تقسیم كنند و حتی انگیس ها از جنوب وارد شده بودند. ایران شانس آورد در آن موقع انقلاب 1917 پیش آمد و برنامه اشغال ایران معوّق ماند


حسن نراقی در كتاب بسیار روشنگر " چرا در مانده ایم - جامعه شناسی خودمانی" میگوید: اگر به سراسر این تاریخ نگاه كنید، با اغماض های جزئی، سراسر آن یك طیف یكنواخت و تكراری و سینوسی است. قبیله ای دچار ظلم و ستم، ركود و پس از آن رخوت، بی تفاوتی و نومیدی میشود، یك قوم، یك سركرده، یك جریان، یك همسایه فرصت را مغتنم می شمارد در دستش شمشیر و در كامش زبان چرب و وعده های فریبنده ولی در كلّه اش جز به غارت و تاراج به هیچ چیز دیگری نمی اندیشد. یعنی برای فتح فقط زور بازو نیاز است و ویرانی و آتش زدن، چه در این مرحله استطاعت اندیشیدن نه تنها عامل موٌثری نیست بلكه تا حدودی باز دارنده هم هست


فاتح میشود، قبلی ها را یا می كُشد و یا فراری میدهد، جایش می نشیند و از درون قبیله یك عده كه نه شهامت كشته شدن را داشتند و نه قدرت و یا شانس فرار، به سرعت تغییر شكل میدهند، با فاتح به صورت كاسه داغ تر از آش همداستانی میكنند، می شوند دست راستش


یحیی برمكی در خدمت هارون قرار میگیرد، خواجه نظام الملك میشود همه كاره ملكشاه سلجوقی، خواجه نصیرالدین طوسی می شود دست راست خان مغول، میرزا ابراهیم كلانتر با هزار دوز و كلك حكومت را از زندیه میگیرد و میدهد به دست قاجاريّه . . . . . اما چون تدبیر نیست ( و اگر هست اختصاصاً در جهت منافع شخصی به كار میرود) برنامه ریزی نیست، مدیريّت پایدار نیست، درایت نیست، خیلی زود شمارش معكوس شروع میشود. سراسر تاریخ گذشته مان را نگاه كنید. گرفتن به همت یك مرد نظامی انجام میشود چون برای گرفتن فقط زور لازم است و آتش زدن و زبان درآوردن، امّا وقتی اوضاع آرام شد می بینید كه دیگر حتی نادرشاهی كه برای ایرانی ی سرافكنده ی بعد از صفويّه، این چنین اعتباری را فراهم آورده، قادر به ادامه ی كار نیست چون تمرین سازندگی نكرده، آمادگی و سواد لازم را برای كار ندارد، بنابر این همان رويّه ی نظامی را آنقدر ادامه میدهد كه مردم برای تامین مالیات مجبور میشوند دخترانشان را به تركمن ها بفروشند و وقتی دیگر به جان آمدند باز شروع میشود، روز از نو و روزی از نو 


می بینید كه افتخار صادرات ناموس به دوبی و پاكستان چیز تازه ای نیست و قبلا هم مفتخر بوده ایم


این از قدیم تان، در اخیرِتان چه دارید؟ انقلاب مشروطيّت؟


اگر فکر می کنید انقلاب مشروطیت کار این خوش غیرتان بوده است اشتباه می کنید. اگر سفارت انگلیس نبود و مشروطیت به نفع اش نبود، انقلاب مشروطیت هم اتفاق نمی افتاد. رجوع كنید به دیگ های پلو و خورشت در باغ سفارت انگلیس توسط مشروطه طلبان 


لطفا در ارائه ی افتخارات اخیرترتان زیاد جلو نیائید كه بوی گندش خفه مان میكند


امتـی که هر بار پهلـوانی زائیــد در برابرش صدها خائن پس انداخت که آن پهلـوان را بکشنـد
حتی لیـاقت داشتن همـان چیـزی را که امـروز دارد نـدارد




امـــّـا من کیستم و اسمـم چیست ؟


من هم یک گـُــهی هستم مثل تو با تمـام صفات بالا، فقـــط منصف تر و راستگـــوتر


یک ایرانـی بزرگ شده تهـران. سـی و چنـد سالـم بود که عکـس آقا خمینی را در مـاه و پشمــش را لای قران دیــدم گفتم یا مرگ یا خمینی و شاه را بیرون کـردم و امـام را به جایـش گذاشتم. روزی که روزنامه های تهـران بزرگ نوشتنـد شـــاه رفــــت من خیابان پهلوی دوراهی یوسف آبــاد بـودم و چه جشنـی بــود و شیرینـی ها پخـش میکردنـــد. من، یک مهنــدس تحصیـــل کرده، هنــوز نفهمیــده بودم کـه چـه امـامی و تا کجــا به مـن فـرو رفتـه اسـت 


بعـد که هـوا پـس شــد آمــدم آمریکــا. من و امثــال من ایران را به اندازه کافـی آباد کـرده بودیــم و حالا نوبـت آباد کـردن آمـریکــا بـــود 


آن رضاشـاه دوم هم اگـر عقـلـی توی سـرش باشـد خـودش را برای ایـن امت بی لیـاقتِ ناسپـاس سپـر بلا نمیـ کند . مگـر کـور است و نمی بینـد که همیـن مردم با پـــدرش و با پـدر بزرگـش چـه کردند؟ ای جوان که خـون آن بـزرگـمـرد در رگـهایت جاری اسـت، خودت را فـدای این کــوفه ای ها نکــن! مـردی ماننـد رضــاشــاه کبیــر به این مملکت نه آمـده است و نه خواهد آمـد و سپاسِ این ناسپاسان را ببیــن که آن بزرگ مــرد حتــی یــک آرامـگاه هم نــدارد. ای خـاک بـر سر مـن و شمــا نامـردمان


حـالا دیـدیـد چـرا افتخـار نمـی کنـم که ایـرانـی هستـم؟!







No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information